نزار توفیق قبانی: شاعر عشق، آزادی و دردهای عربی
نزار توفیق قبانی (به عربی: نزار توفیق قبانی؛ زادهٔ ۲۱ مارس ۱۹۲۳ – درگذشتهٔ ۳۰ آوریل ۱۹۹۸)، شاعر، نویسنده، دیپلمات و ناشر سوری بود که شعرهایش با مضامینی همچون عشق، اروتیسم، فمینیسم، دین و ناسیونالیسم عربی شناخته میشوند. نزار قبانی شاعری است که عشق و زن، دو محور اصلی آثارش را تشکیل میدهند. سبک او تلفیقی از سادگی، ظرافت و بیپروایی در بیان احساسات است.
اشعار قبانی را خوانندگان بزرگی چون عبدالحلیم حافظ، ام کلثوم، نجات صغیره، فیروز، ماجده الرومی و کاظم الساهر اجرا کردهاند. او یکی از محبوبترین و پرخوانندهترین شاعران جهان عرب است و آثارش به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاند.
زندگینامه نزار قبانی
نزار قبانی در دمشق به دنیا آمد. در ۱۶ سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۹۴۴ از دانشکده حقوق دانشگاه دمشق فارغالتحصیل شد. بلافاصله وارد وزارت امور خارجه سوریه شد و در شهرهایی مانند قاهره، لندن، بیروت و مادرید بهعنوان دیپلمات خدمت کرد. پس از وحدت مصر و سوریه، بهعنوان سفیر این جمهوری متحده در چین منصوب شد. در سال ۱۹۶۶ کار دیپلماتیک را کنار گذاشت تا تمام وقت خود را به شعر اختصاص دهد.
حادثهای تلخ در نوجوانیاش، تأثیر عمیقی بر او گذاشت؛ خواهرش در ۲۵ سالگی به دلیل اجبار در ازدواج، دست به خودکشی زد. نزار این واقعه را بهشدت تکاندهنده توصیف کرد و آن را آغازگر مبارزهاش با ساختارهای سنتی جامعه دانست. او گفته است:
«عشق در جهان عرب مانند یک زندانی است و من میخواهم آن را آزاد کنم.»
قبانی به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز تسلط داشت. او از شاعرانی بود که دغدغههای اجتماعی، بهویژه درباره جایگاه زن در جوامع عرب، در اشعارش بسیار پررنگ است.
دمشق، عشق همیشگی
در کتاب داستان من و شعر مینویسد:
«بیشتر اشعارم را به سفر مدیونم. اگر مانند میخ خیمه در خاک وطنم فرو مانده بودم، چهرهٔ شعرم چگونه میشد؟»
و در جای دیگری:
«از دمشق دور افتادم، زبانهای دیگری آموختم، اما الفبای دمشقیام هنوز به انگشتان، گلو و جامهام چسبیده است.»
عشق و تراژدی؛ مرثیهای برای بلقیس
همسر دوم او، بلقیس الراوی، که از اهالی عراق بود، در سال ۱۹۸۱ در جریان بمبگذاری سفارت عراق در بیروت کشته شد. نزار پس از مرگ بلقیس، قصیدهای بلند و جانسوز برایش سرود که در آن آمده است:
«و عربها روزی خواهند دانست
که پیامبری را کشتند… پیامبری را کشتند…»
آثار ترجمهشده به فارسی نزار قبانی
شعرهای نزار قبانی بارها به زبان فارسی ترجمه شدهاند. مترجمان متعددی آثار او را به فارسی برگرداندهاند، از جمله:
حمید رحمانی، مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلرویی، رضا طاهری، احمد پوری، یدالله گودرزی، موسی اسوار، اصغر علی کرمی، سهند آقایی، ایاد فیلی و انسیه سادات هاشمی.
برخی از آثار منتشرشده به زبان فارسی:
عنوان | مترجم | ناشر | سال نشر |
---|---|---|---|
باران یعنی تو برمیگردی | یغما گلرویی | دارینوش | ۱۳۸۴ |
بیروت، عشق و باران | رضا عامری | نگیما | ۱۳۸۴ |
عشق پشت چراغ قرمز نمیماند! | مهدی سرحدی | کلیدر | ۱۳۸۶ |
نزار قبانی، عاشقانهسرای بیهمتا | رضا طاهری | نخستین | ۱۳۹۳ |
داستان من و شعر | غلامحسین یوسفی و یوسف بکار | توس | ۱۳۵۶ |
بلقیس و عاشقانههای دیگر | موسی بیدج | ثالث | ۱۳۸۰ |
در بندر آبی چشمانت | احمد پوری | چشمه | ۱۳۸۳ |
تا سبز شوم از عشق | موسی اسوار | سخن | ۱۳۸۴ |
صد نامهٔ عاشقانه | رضا عامری | چشمه | ۱۳۸۸ |
جهان ساعتش را با چشمهای تو تنظیم میکند | سهند آقایی | جوانه توس | ۱۳۹۲ |
گنجشکها ویزا نمیخواهند | انسیه سادات هاشمی | حماسه قلم | ۱۳۹۲ |
دفترهای شعر عربی نزار قبانی
برخی از مشهورترین آثار شعری نزار قبانی:
- قالت لی السمراء (۱۹۴۴) – دختر سبزهرو به من گفت
- کتاب الحب (۱۹۷۰) – کتاب عشق
- قصیدة بلقیس (۱۹۸۲) – قصیده بلقیس
- لا غالب الا الحب (۱۹۹۰) – پیروزی، جز عشق نیست
- دمشق نزار قبانی (۱۹۹۵) – ستایش دمشق
- أبجدیة الیاسمین (۱۹۹۸) – الفبای یاس
دفترهای نثر نزار قبانی
نزار قبانی همچنین نویسندهای توانا در نثر بود. برخی از آثار نثری او:
- قصتی مع الشعر – داستان من و شعر (۱۹۷۰)
- المرأة فی شعری و فی حیاتی – زن در شعر و زندگی من (۱۹۷۵)
- الکتابة عمل انقلابی – نوشتن، کاری انقلابی است (۱۹۷۵)
- بیروت… حریة لا تشیخ – بیروت، آزادیای است که پیر نمیشود (۱۹۹۲)
یاد و نام نزار قبانی
نزار قبانی یکی از نمادهای فرهنگی دنیای عرب بود که صدایش، صدای درد، عشق، سرکشی و امید بود. مرگ همسر، پسر و خواهرش بر آثار او سایه افکند، اما هیچگاه نتوانست صدای او را خاموش کند. او تا پایان عمر به نوشتن ادامه داد، تا آنجا که خود میگفت:
«من کبریت در دست دارم و دولتهای شما از کاغذند…»
برخی از اشعار نزار قبانی
عشق پشت چراغ قرمز نمیماند
اندیشیدن ممنوع
چراغ، قرمز است..
سخن گفتن ممنوع
چراغ، قرمز است..
بحث پیرامون علم دین و
صرف و نحو و
شعر و نثر، ممنوع
اندیشه منفور است و زشت و ناپسند
زنانه می خواهمت
زنانه می خواهمت
تا امکان زندگی در سرزمین مان ادامه یابد
تا امکان حضور شعر در قرنمان ادامه یابد
برای این که ستارگان و زمان ادامه یابند
و کشتیها و دریا و حروف الفبا ادامه یابند
تا تو زن هستی، ما خوبیم
زنانه می خواهمت برای این که تمدن زنانه است
برای این که شعر زنانه است
خوشهٔ گندم زنانه است
شیشهٔ عطر زنانه است
پاریس در بین شهرها زنانه است
و بیروت با زخمهایش زنانه باقی میماند
به نام آنها که میخواهند شعر بنویسند / زن باش
به نام آنها که میخواهند به عشق بپردازند / زن باش
برگههای من و دستان تو
بین برگههای من
و دستهای تو
تاریخ تمدنی است طولانی..
هر گاه انگشتانم را دقیقه ای
در کف دستان تو رها کردم
درخت خرما رویید..