ادبیات و تجربهی انسانی
ادبیات هر فرهنگ، بازتابی از ارزشها و دغدغههای مشترک مردم آن جامعه است؛ روایتی شخصی از تجربهای جمعی به نام انسان بودن. شاعر، آنچه را به زبان میآورد که دیگران احساس میکنند — حتی اگر خودشان از وجود آن احساس آگاه نباشند. گاه چیزی را بیان میکند که مخاطب، تا پیش از شنیدن یا خواندنش، از وجودش در درون خود بیخبر بوده است.
ادبیات در سراسر جهان، سرشار از این ارزشها و دغدغههای مشترک میان انسانهاست؛ و ادبیات ایران نیز در دل این گنجینهی جهانی، جایگاهی چشمگیر دارد. ادبیات فارسی، بهویژه در قالب شعر، پیوندی منحصر بهفرد میان زندگی روزمره و دنیای معناها و جاودانگیها برقرار میکند؛ نه فقط در دورهای خاص یا از سوی شاعری خاص، بلکه بهصورت پیوسته، از آغاز پیدایش آن تا به امروز که هنرمندان معاصر نیز در ادامهی این مسیر گام برمیدارند.
رودکی؛ پدر ادبیات فارسی و شاعر دربار سامانیان
ابوعبدالله جعفر بن محمد، معروف به رودکی، شاعر برجسته دربار امیر نصر دوم سامانی بود؛ پادشاهی که احترام و محبت زیادی برای او قائل بود و ثروت قابل توجهی به رودکی بخشید. اگرچه معمولاً گفته میشود رودکی نخستین بار در دربار امیر نصر سامانی به شهرت رسید، اما شواهد نشان میدهد که او حتی در زمان پدر امیر نصر، یعنی امیر احمد سامانی نیز شاعری مورد احترام بود. جایگاه والای رودکی به دلیل استعداد بینظیر او در تسلط بر قالبهای مختلف شعر آن دوره به دست آمده بود.
با وجود اینکه تنها پنجاه و دو بیت از آثار گسترده و بسیار ارزشمند رودکی باقی مانده (در حالی که منابع بعدی به بیش از یک میلیون بیت نسبت دادهاند)، همین نمونههای محدود نشان میدهد که او توانایی خارقالعادهای در بیان عواطف پیچیده انسانی به زبان ساده و تأثیرگذار داشته است.
رودکی به عنوان بنیانگذار مفهوم «دیوان» و توسعه قالبهای ادبی مانند «غزل»، «قصیده» و «رباعی» شناخته میشود و به همین دلیل به طور گسترده «پدر ادبیات فارسی» نامیده شده است.
نمونهای از اشعار رودکی:
شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد
حافظ؛ صدای عشق و عرفان
خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی در شهر شیراز و احتمالاً در خانوادهای اهل علم و ادب به دنیا آمد. اطلاعات دقیقی از زندگی او در دست نیست، جز آنچه بهطور پراکنده در اشعارش آمده است. حافظ بهسبب بینشهای ژرف معنوی و پیامهای الهامبخش خود، یکی از برجستهترین شاعران تاریخ ایران به شمار میرود.
او از آثار شاعران پیش از خود، بهویژه سنایی، عطار، مولوی و نظامی الهام گرفته بود. نظامی، عشق را جوهر اصلی هستی انسان میدانست؛ و این مفهوم در اشعار حافظ نیز حضوری پررنگ دارد. گفته میشود حافظ قرآن را از حفظ داشت و از عرفان صوفیانه برای شناخت «محبوب» یعنی خداوند بهره میبرد.
در ادامهی سنت سنایی، او نیز از نماد شراب برای اشاره به جذبهی عرفانی عشق الهی استفاده کرد. حافظ بر رسیدن به یگانگی درونی و عرفانی با خدا، از راه شناخت خویش، خویشتنداری، و صبوری در برابر سختیها تأکید داشت. او در زمان خود به عنوان مهمترین شاعر شناخته میشد و پس از درگذشتش، آرامگاهی باشکوه در شیراز برایش ساخته شد. این آرامگاه حدود یک قرن پیش بازسازی شد و امروزه نیز پذیرای علاقهمندان بیشمار شعر و اندیشهی اوست.
غزل معروفی از حافظ:
دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا
کشتیشکستگانیم، ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم، دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا
در حلقهی گل و مل، خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبّوا، یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت، شکرانهی سلامت
روزی تفقدی کن، درویش بینوا را
آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
در کوی نیکنامی، ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی، تغییر کن قضا را
آن تلخوش که صوفی، اُمالخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی، من قبله العذارا
هنگام تنگدستی، در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع، از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او، موم است سنگ خارا
آیینهی سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد، احوال ملک دارا
خوبان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت، رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید، این خرقهی میآلود
ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را
لیست ویژگیهای برجسته شعر حافظ
- بهرهگیری از نمادهای عرفانی مانند شراب و میخانه
- ترکیب عشق زمینی و الهی در یک ساختار شعری
- زبان فاخر و موسیقایی
- تأکید بر عرفان عملی و نه صرفاً نظری
- نقادی اجتماعی پنهان در قالب اندرز و طنز
- استفاده از تمثیلهای قرآنی و عرفانی
جدول مقایسهی شاعران تأثیرگذار بر حافظ
شاعر | زمینهی تأثیرگذاری | ویژگی بارز آثار |
---|---|---|
سنایی | عرفان و اخلاق اسلامی | بنیانگذار شعر عرفانی فارسی |
عطار | حکایتپردازی عرفانی | داستانهای رمزی و تمثیلی |
مولوی | سلوک عاشقانه و معرفتی | مثنوی معنوی، روایتهای عارفانه |
نظامی | مفاهیم عاشقانهی انسانی و الهی | ساختار داستانی منسجم و عاشقانه |
خیام؛ شاعر، منجم، متفکر
ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام در شهر نیشابور به دنیا آمد و نزد برجستهترین استادان زمان خود آموزش دید. خیام، فراتر از آثار درخشانش در شعر فارسی، بهعنوان یکی از چهرههای چندوجهی علم و هنر شناخته میشود. در قرن بیستم، اقتباسهای ادوارد فیتزجرالد از رباعیات او به زبان انگلیسی، نام خیام را به سطح جهانی رساند و باعث شد پژوهشگران و علاقهمندان غربی به ادبیات فارسی توجه ویژهای نشان دهند.
در دوران زندگیاش، خیام بیشتر بهعنوان یک منجم و ریاضیدان شناخته میشد. برخی پژوهشگران معاصر حتی دربارهی انتساب رباعیات معروف به او تردیدهایی مطرح کردهاند. یکی از مهمترین دستاوردهای او، مشارکت در تدوین تقویم جلالی بود؛ گاهشماری خورشیدی دقیق که خطاهای موجود در تقویم هجری قمری را اصلاح میکرد.
براساس روایتهای معاصران و نویسندگانی که اندکی پس از مرگش دربارهاش نوشتهاند، خیام بخش بزرگی از زندگی خود را وقف پژوهشهای علمی و نجومی کرد. ترجمهی آزادانه و اقتباسی فیتزجرالد از رباعیات خیام، نخستینبار در سال ۱۸۵۹ میلادی منتشر شد و در ادامه، به یکی از محبوبترین آثار ادبی غرب در قرن نوزدهم و بیستم تبدیل گشت.
نمونهای از رباعی خیام:
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودهست
نظامی؛ شاعر عشق و حکمت
نظامی گنجوی در شهر گنجه (واقع در جمهوری آذربایجان امروزی) زندگی میکرد. او در همان سالهای کودکی، پدر و مادرش را از دست داد و سرپرستیاش را دایی مادریاش بر عهده گرفت؛ کسی که با حمایت از تحصیل او، زمینهساز رشد فکریاش شد.
نظامی با تأثیرپذیری از شاعران بزرگی چون سنایی و بهویژه فردوسی، به عنوان یکی از برجستهترین شاعران رمانتیک عصر خود شناخته میشود. برخی پژوهشگران معتقدند او احتمالاً «شاهنامه» را از بر بوده، زیرا ردپای مفاهیم و ساختارهای آن در جایجای آثارش دیده میشود.
مانند بسیاری از شاعران کلاسیک، عشق در اشعار نظامی نیز جایگاه مرکزی دارد؛ خواه عشقی انسانی، خواه الهی. معروفترین اثر او، کتاب «خمسه» یا «پنج گنج» است؛ مجموعهای از پنج منظومهی بههمپیوسته که با الهام از آموزههای سنایی و فردوسی، به کاوش در مفاهیم انسانی و داستانهای عاشقانه میپردازد. داستانهایی همچون «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» از معروفترین بخشهای این اثر ماندگارند.
نظامی باور داشت زندگی بدون عشق، تهی از معناست و ارزش انسانها را در میزان عشقی میدید که نسبت به دیگران در دل دارند.
نمونهای از اشعار نظامی:
دگر ره گفت بعد از زندگانی
بیاد آرم حدیث این جهانی
جوابش داد پیر دانشآموز
کهای روشن چراغ عالمافروز
تو آن نوری که پیش از صحبت خاک
ولایت داشتی بر بام افلاک
ز تو گر باز پرسند آن نشانها
نیاری هیچ حرفی یاد از آنها
چو روزی بگذری زین محنتآباد
از آن ترسم کز این هم ناوری یاد
کسی کو یاد نارد قصهی دوش
تواند کردن امشب را فراموش
سعدی؛ شاعر خرد، اخلاق و انسانگرایی
ابومحمد مُصلح بن عبدالله شیرازی، متخلص به سعدی، در خانوادهای مذهبی در شیراز به دنیا آمد. در کودکی، بهدلیل حملهی مغولها به شیراز، خانوادهاش ناچار به ترک خانه و وطن شدند؛ رویدادی که تأثیر عمیقی بر زندگی و نگرش فلسفی سعدی گذاشت. او بخش زیادی از عمر خود را در دوران جنگهای پیدرپی و ویرانیهای ناشی از آن گذراند؛ موضوعی که در آثارش نیز بازتاب یافته است.
سعدی نهتنها شاعر و اندیشمندی با پیامهای ژرف معنوی است، بلکه میتوان او را یک سفرنامهنویس و ناظر اجتماعی دقیق نیز دانست. او بیشتر عمرش را در سفر گذراند، از مشاهدات خود نوشت، و گاه بهصورت مستقیم به وقایع تاریخی اشاره کرد. گفته میشود سعدی پیش از سفر به سرزمینهایی چون سوریه، مصر، عربستان و هند، احتمالاً در دانشگاه نظامیهی بغداد تحصیل کرده بود.
در طول سفرهایش، سعدی از دربارها و محافل نخبگان فاصله میگرفت و همنشینی با مردم عادی را ترجیح میداد؛ بهویژه کسانی که در اثر حملات مغول یا جنگهای مذهبی، خانه و کاشانهی خود را از دست داده بودند. در سال ۶۳۵ خورشیدی (۱۲۵۷ میلادی) به شیراز بازگشت و آغاز به نوشتن کرد.
دو اثر ماندگار او، «گلستان» و «بوستان»، جایگاهی بیبدیل در ادبیات فارسی دارند. این دو اثر، مجموعهای از حکایتها و پندهای اخلاقیاند که به بررسی فضیلتهای انسانی میپردازند و اشاراتی روشن به عرفان صوفیانه در مسیر درک مسائل الهی دارند.
نمونهای از اشعار سعدی:
یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر قند داشت
جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب
تعالی الله از حسن تا غایتی
که پنداری از رحمت است آیتی
همی رفتی و دیدهها در پیاش
دل دوستان کرده جان برخِیش
نظر کردی این دوست در وی نهفت
نگه کرد باری به تندی و گفت
کهای خیرهسر، چند پویی پِیام؟
ندانی که من مرغ دامت نیم؟
گرت بار دیگر ببینم، به تیغ
چو دشمن ببرم سرت بیدریغ
کسی گفتش اکنون سر خویش گیر
از این سهلتر مطلبی پیش گیر
نپندارم این کام حاصل کنی
مبادا که جان در سر دل کنی
چو مفتونِ صادق ملامت شنید
بدرد از درون، نالهای برکشید
که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلتاندَم لاشه در خون و خاک
مگر پیش دشمن بگویند و دوست
که این کشتهی دست و شمشیر اوست
نمیبینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو آبرویم بریز
مرا توبه فرماییای خودپرست
تو را توبه زین گفت اولیترست
ببخشای بر من، که هرچ او کند
وگر قصد خون است، نیکو کند
بسوزاندم هر شبی آتشش
سحر زنده گردم به بوی خوشش
اگر میرم امروز در کوی دوست
قیامت زنم خیمه پهلوی دوست
مده تا توانی در این جنگ پشت
که زندهست سعدی، که عشقش بکشت
مولوی؛ شاعر عرفان و استاد معنویت
جلالالدین محمد بلخی، مشهور به مولوی یا رومی، دانشمند چندزبانه، حقوقدان و پژوهشگری برجسته بود. او در سال ۱۲۴۴ میلادی (۶۲۳ خورشیدی) با عارف بزرگ شمس تبریزی دیدار کرد و از آن پس به یکی از معروفترین شاعران عرفانی زمان خود تبدیل شد. مولوی در خانوادهای باسواد به دنیا آمد و تحصیلات گستردهای داشت؛ او چند زبان از جمله فارسی، عربی، یونانی و ترکی را فراگرفت و سفرهای متعددی انجام داد.
بر اساس یکی از روایات افسانهای، مولوی در هجده سالگی با عطار نیشابوری دیدار کرد. عطار که روحیهی حقیقتطلبی مولوی را دریافته بود، یکی از کتابهایش را به او هدیه داد. این ملاقات نقطهی شروع بیداری معنوی مولوی در سالهای بعد بود. پس از آن، شمس تبریزی به دوست و مرشد معنوی مولوی تبدیل شد. این دو چهار سال در کنار هم بودند تا این که شمس ناگهان ناپدید شد و دیگر هیچکس او را ندید.
مولوی پس از این جدایی به جستجوی شمس پرداخت، اما سرانجام دریافت پیوند معنویاش با او چنان قوی است که هیچ مرگ یا فاصلهای نمیتواند آن را از بین ببرد. نیروی زندگی شمس را در درون خود احساس کرد و این احساس الهامبخش آثار بعدی او شد.
مولوی پس از آن، به خلق اشعاری پرداخت که به شمس تقدیم شدند. مهارت ادبی و بینش عرفانی این شاعر بزرگ، او را به «مولانا» یعنی «استاد ما» مشهور کرد. برجستهترین اثر او، کتاب «مثنوی معنوی» است؛ شعری بلند که رابطهی میان انسان و خدا را بهصورت شاعرانه و عمیق بررسی میکند. در این اثر ارجاعات فراوانی به داستانهای بومی، عرفان صوفی، قرآن، روایتهای اسلامی و دیگر منابع ادبی، تاریخی و دینی دیده میشود.
آثار کوتاهتر مولوی نیز با صدایی روایی، مخاطبان را بهصورت مستقیم خطاب قرار میدهند تا آنها را به درک عمیقتر مفاهیم عرفانی برسانند. مولوی نه تنها یکی از بزرگترین شاعران ادبیات فارسی است، بلکه در میان تأثیرگذارترین و پرمخاطبترین هنرمندان جهان جایگاه ویژهای دارد.
نمونهای از اشعار مولوی:
بنشستهام من بر درت تا بوی تو بجوشد وفا
باشد که بگشایی دری، گویی که برخیز و اندرآ
غرق جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت
ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر برهم رود، عشق تو را بادا بقا
عشق تو کف برهم زند، صد عالم دیگر کند
صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا
ای عشق خندان همچو گل وی خوشنظر چون عقل کل
خورشید را درکش به جل، ای شهسوار هل اتی
امروز ما مهمان تو، مست رخ خندان تو
چون نام رویت میبرم، دل میرود والله ز جا
کو بام غیر بام تو، کو نام غیر نام تو
کو جام غیر جام تو، ای ساقی شیرین ادا
گر زنده جانی یابمی، من دامنش برتابمی
ای کاشکی در خوابمی، در خواب بنمودی لقا
عطار؛ شاعر حکیم و عارف پرآوازه
فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری در حرفه داروسازی و داروشناسی فعالیت میکرد؛ علمی که از پدرش آموخته بود. او بیشتر آثارش را با تخلص «عطار» مینوشت و اطلاعات اندکی درباره زندگی شخصیاش باقی مانده است. در این اطلاعات کم، نشانی از مدح و تمجید ولی نعمتان یا پادشاهان که معمولاً باعث دریافت پاداش میشد، وجود ندارد؛ زیرا عطار با این نوع شاعرانگی که مدح را هدف قرار میدهد، همنظر نبود.
عطار در اشعار خود تلاش میکرد تا درک عمیقتری از ماهیت هستی و نزدیکی به خدا را در ذهن مخاطبان ایجاد کند. شناختهشدهترین اثر او، کتاب «منطق الطیر» است؛ شعری تمثیلی که در آن تمام پرندگان جهان گرد هم میآیند تا پادشاه خود را برگزینند. هدهد، رهبر این گروه، آنها را در سفری هفت مرحلهای راهنمایی میکند که در هر مرحله تعدادی از پرندگان از ادامه مسیر باز میمانند. نهایتاً سی پرنده به منزلگاه افسانهای «سیمرغ» میرسند و درمییابند که خود آنها باید راهنما و حاکم خود باشند؛ پیامی عمیق درباره خودشناسی و رهایی.
عطار در زمان حمله مغولها به نیشابور به قتل رسید و بدین ترتیب پایان زندگی خود را درگیر مصائب تاریخی دید.
نمونهای از اشعار عطار:
بعد از آن طاووس آمد زرنگار
نقش پرش صد چه بل که صد هزار
چون عروسی جلوه کردن ساز کرد
هر پر او جلوهای آغاز کرد
گفت تا نقاش غیبم نقش بست
چینیان را شد قلم انگشت دست
گرچه من جبریل مرغانم ولیک
رفت بر من از قضا کاری نه نیک
یار شد با من به یکجا مار زشت
تا بیفتادم به خواری از بهشت
چون بدل کردند خلوت جای من
تختبند پای من شد پای من
عزم آن دارم کزین تاریک جای
رهبری باشد به خلدم رهنمای
من نه آن مرد م که در سلطان رسم
بس بود اینم که در دوران رسم
کی بود سیمرغ را پروای من
بس بود فردوس عالی جای من
من ندارم در جهان کاری دگر
تا بهشتم ره دهد باری دگر
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانهای از پادشاه
گوی نزدیکی او این زان به است
خانهای از حضرت سلطان به است
خانه نفس است خلد پر هوس
خانه دل مقصد صدق است و بس
حضرت حق هست دریای عظیم
قطره خرد است جنات النعیم
قطره باشد هر که را دریا بود
هر چه جز دریا بود سودا بود
چون به دریا میتوانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هر که داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذره باز
هر که کل شد جزو را با او چه کار
وانکه جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
سنایی؛ شاعر عرفان و حقیقتجوی دربار بهرام شاه
ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی، شاعر دربار «بهرام شاه غزنوی» بود؛ پادشاهی که علاقهاش به سنایی به حدی بود که مقدمات ازدواج او با دخترش را فراهم کرد. پس از اعلام جنگ به هند، بهرام شاه سنایی را فراخواند تا در جنگ همراه او باشد. گفته میشود در راه رفتن به دربار، سنایی از کنار باغی گذشت و مردی مست را دید که با صدای بلند از نادانی بهرام شاه در جنگافروزی و به هدر دادن جان انسانهای بیگناه انتقاد میکرد و از سنایی به عنوان شاعری بااستعداد یاد کرد که با ستایشهای بیمنطق و مدح بیمورد، استعداد خود را هدر میدهد.
این صحبتها تأثیر عمیقی بر سنایی گذاشت و او به سرعت از جایگاه خود در دربار کنار کشید و به پیروی از استادی صوفی پرداخت. عرفان صوفیانه در تمام آثار باقیمانده از او دیده میشود، به ویژه در شاهکارش «حدیقه الحقیقه»، که به دلیل کاوش در رابطه انسان با خدا، یک حماسه عرفانی محسوب میشود. سنایی معتقد بود نیازی به جستجوی خدا در بیرون نیست؛ زیرا خدا در درون انسان حضور دارد و برای شناخت او باید ابتدا خود را بشناسیم. این دیدگاه همراه با نماد شراب که بیانگر مستی عشق الهی است، بعدها توسط شاعران بزرگی چون حافظ، مولوی و دیگران گسترش یافت.
نمونهای از اشعار سنایی:
جاودان خدمت کنند آن چشم سحرآمیز را
زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
جان مانی سجده کردی صورت پرویز را
با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب
جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را
جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را
گر شب وصلت نماید مر شب معراج را
نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
رطل می باید دمادم مست بیگه خیز را
آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا
در دهیدش آب انگور نشاط انگیز را
فردوسی؛ حماسهسرای بزرگ ایران باستان
ابوالقاسم فردوسی طوسی از طبقه «دهقانان» بود؛ طبقهای که شامل زمینداران و ثروتمندان جامعه بود و شباهتهایی به اربابان فئودال اروپایی داشت. درباره زندگی فردوسی اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما میدانیم که تحصیلکرده، متأهل و دارای یک دختر بوده است؛ هرچند در شاهنامه، مرثیهای به پسری تقدیم شده که پیش از او درگذشت.
پس از قتل شاعر «دقیقی»، مسئولیت سرودن شاهنامه به فردوسی واگذار شد. در آن زمان سلسله «سامانیان» که از حامیان ادبیات فارسی بودند، به تدریج از قدرت کنار رفتند و جای خود را به سلسله «غزنویان» دادند؛ سلسلهای که چندان علاقهای به ادبیات فارسی نداشت. با این حال، فردوسی به نوشتن شاهنامه ادامه داد و آن را به پایان رساند.
با وجود اختلافنظرها درباره واکنش اولیه به شاهنامه و میزان پاداش فردوسی از غزنویان که تا حدی در افسانهها رنگ یافته، شاهنامه از زمان خلق تاکنون جایگاه بینظیری در ادبیات فارسی و جهان داشته است. این اثر، حماسهای است که تاریخ، افسانهها و داستانهای بومی ایران کهن را از آغاز جهان تا فتح ایران توسط مسلمانان شرح میدهد و به «حماسه ملی ایران» شهرت یافته است.
نمونهای از اشعار فردوسی:
کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهی خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آنِ سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو کافرینش چه بود
تویی کردهی کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
دقیقی؛ آغازگر حماسهسرایی در دربار سامانیان
ابومنصور دقیقی، شاعری مورد احترام و موفق در دربار امیر منصور یکم سامانی بود. در آن دوره، شاعران معمولاً تحت حمایت یکی از ثروتمندان و هواداران پادشاه قرار داشتند؛ اما شاعری که بتواند رضایت مستقیم پادشاه را جلب کند، درآمد و جایگاه بسیار بالاتری کسب میکرد. شاعر دربار، وظیفه داشت با سرودن اشعار فاخر، نام و کارهای پادشاه را جاودانه کند و در مقابل، پاداشهای گرانبهایی دریافت میکرد.
در زمان دقیقی، علاقه و توجه خاصی به تاریخ و افسانههای ایران باستان شکل گرفته بود. به همین دلیل، امیر منصور یکم دستور خلق اثری بلندپروازانه را داد که تاریخ، افسانهها و داستانهای بومی ایران را از آغاز تا عصر خودش روایت کند.
دقیقی این مأموریت را پذیرفت و با استفاده از متنی قدیمیتر به نام «خدای نامگ» یا «خدای نامه» که از عصر ساسانیان به جا مانده بود، شروع به سرایش کرد. او حدود هزار بیت از شاهنامه را نوشت، اما متأسفانه با کشته شدنش توسط یکی از خدمتکاران، این کار ناتمام ماند.
مانند رودکی، آثار زیادی از دقیقی باقی نمانده، اما ابیات به جا مانده نشان میدهد که سبک او رسمی و در چارچوب سنتهای حماسی آن زمان بود. با این حال، دقیقاً همین شروع او بود که زمینه را برای خلق شاهنامه ماندگار توسط ابوالقاسم فردوسی فراهم کرد.
نمونهای از اشعار دقیقی:
برخیز و برافروز هلا قبلهی زردشت
بنشین و برافگن شکم قاقُم بر پشت
بس کس که ز زردشت بگردیده دگربار
ناچار کند رو سوی قبلهی زردشت
من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران
آتشکده گشتهست دل و دیده چو چرخُشت
گر دست به دل بر نهم از سوختن دل
انگِشت شود بیشک در دست من انگُشت
ای روی تو چون باغ و همه باغ بنفشه
خواهم که بنفشه چِنم از زلف تو یک مشت
آن کس که مرا کُشت، مرا کُشت و تو را زاد
و آن کس که تو را زاد، تو را زاد و مرا کُشت
شاعران بزرگ ایران، از سنایی و عطار تا مولوی و فردوسی، نه تنها میراثداران غنی فرهنگ و زبان فارسیاند، بلکه چراغهای فروزانی در مسیر شناخت عمیقتر معنای زندگی، عشق، خرد و عرفان محسوب میشوند. این بزرگان با اشعار و اندیشههای خود، مرزهای زمان و مکان را پشت سر گذاشته و پیامهای انسانی و اخلاقیشان همچنان الهامبخش نسلهاست. آثار آنان پلی است میان گذشته و حال، که فرهنگ، تاریخ و هویت ملی ما را زنده نگه میدارد و ما را به تأمل و خودشناسی دعوت میکند. شناخت و قدرشناسی این گنجینههای ادبی، راهی است به سوی درک بهتر معنای زندگی و انسانیت.