تاریخ

پادشاهی که زبان پارسی را احیا کرد

یعقوب لیث صفاری

یعقوب لیث صفاری (۲۲۵–۲۶۵ ه‍.ق)

یعقوب لیث صفاری آهنگر و بنیان‌گذار دودمان صفاریان در سیستان به مرکزیت زَرَنگ بود. او در طول حیات سیاسی خود و در مسیر به قدرت رسیدن، موفق شد خوارج، علویان و طاهریان را شکست دهد و مناطقی همچون کرمان و فارس را فتح کند.

پس از تصرف فارس و خوزستان و سرکوب محمد بن واصل، توجه یعقوب به بغداد، مرکز خلافت عباسی، معطوف شد. اقدامات یعقوب، از جمله براندازی دولت طاهریان که خلافت از آنها حمایت می‌کرد و نگرش‌های ضدعربی او، خلیفه معتمد را وادار ساخت تا طی نامه‌ای یعقوب را لعن کند و آمادهٔ مقابله با او شود.

در ۷ شوّال ۲۶۵ ه‍.ق، دو سپاه به هم رسیدند و جنگ سختی درگرفت که در نهایت با پیروزی سپاه خلافت عباسی همراه بود. یعقوب پس از عقب‌نشینی شدید، بیمار شد و برادرش عمرو به‌محض اطلاع، خود را به او رساند. یعقوب در همان ماه بر اثر قولنج درگذشت و قدرت سلسلهٔ صفاریان به عمرو منتقل شد.

پیش‌زمینه

جغرافیای تاریخی سیستان

سیستان به لحاظ جغرافیایی ولایتی حاصلخیز و پُرنعمت بود و در قرن ۳ هجری، از دورهٔ فتوح اسلامی تا اوایل خلافت عباسی، سیاسی تابع عراق محسوب می‌شد. پس از تشکیل حکومت طاهریان در خراسان، حاکم سیستان توسط فرمانروایان خراسان تعیین می‌شد و این روند تا ظهور خاندان صفاری ادامه داشت.

سیستان از این نظر شهرت یافت که امیران صفاری از آن برخاستند و در بخش عمدهٔ جنوب و شرق ایران استقلال یافتند. چهرهٔ سرزمین سیستان در سدهٔ ۴ق به‌صورت زیر تصویر شده است:

سمت مرزهای سیستان
شرق مکران و بخشی از هند و مولتان
شمال هند
جنوب بیابان میان سیستان، فارس و کرمان

وضعیت اجتماعی و سیاسی سیستان

فتح ایران به‌دست مسلمانان عرب، وضعیت سیاسی و اجتماعی سیستان را دگرگون کرد. حتی پیش از پایان دوران خلفای راشدین، سیستان فتح و حکومت آن تابع دستگاه خلافت شد؛ اما در طول ۲۰۰ سال بعد، این سرزمین همواره یکی از ولایات مستعد شورش و محل تجمع مخالفان خلافت‌های اموی و عباسی بود.

ویژگی‌های مهم سیستان:

  • سرزمینی پُرآب و آباد
  • در معرض حملهٔ عرب‌ها و مخالفان حکومت دمشق و بغداد
  • قرارگرفتن در مرز ایران و شبه‌قارهٔ هند، دور از مرکز خلافت
  • جمعیتی شامل بومیان و گروه‌هایی از عرب‌ها که از خراسان تا سیستان پراکنده بودند

عیاران

در شهرها و مناطق اطراف زرنج و بُست گروه‌هایی برای مقابله با خوارج شکل گرفت که در برخی منابع به آن‌ها «مطوعه» گفته شده است، اما بیشتر با نام «عیاران و غارتگران» شناخته می‌شدند؛ چرا که عیاران همان‌قدر که دشمن خارجیان بودند، برای مقامات رسمی و افراد مطیع قانون نیز مزاحمت ایجاد می‌کردند.

این افراد که پیرو آیین پهلوانی بودند، از عناصر فعال در خراسان و سیستان محسوب می‌شدند و قدرت آن‌ها به اندازه‌ای بود که اربابان دولت و وزرا از کمک‌شان بهره می‌بردند.

ویژگی‌های عیاران:

  • طبقه‌ای سلحشور از عوام مردم
  • تشکیلات خاص و اتحادیه‌هایی منظم
  • ارتباط محدود با اصناف در هر شهر
  • گذران معیشت از راهزنی و دزدی
  • دستبرد به سراهای ثروتمندان در جنگ‌ها و تاراج ثروت

یعقوب لیث صفاری نیز از سرهنگان این طایفه بود. عیاران در شهرهای بغداد، نیشابور، سمرقند و سیستان در هنگام ضعف حکومت، به‌ویژه خودنمایی می‌کردند. شهر زرنج در سال ۲۳۱ یا ۲۳۲ق به‌سرکردگی یعقوب لیث به کمک صالح بن نصر برخاست و او را در نبرد با بشیر یا بشار، حاکم بست، یاری داد.

در سال ۲۲۰ق اوضاع سیستان به‌ویژه در شهرهای بزرگ مانند زرنج و بست بسیار آشفته بود و شورش‌ها و جنگ میان سرداران ادامه داشت. در این میان، یعقوب لیث به‌تدریج پا به عرصهٔ سیاسی منطقه گذاشت.

سیستان در سه دههٔ نخست قرن ۳ق، دستخوش ناآرامی میان سه گروه بود:

گروه نقش و فعالیت
سپاه حکومت خراسان و شبه‌نظامیان دفاع از حکومت و سرکوب شورش‌ها
خوارج و مخالفان حکومت ایجاد آشوب و شورش‌های محلی
عیاران فعالیت‌های پهلوانی، دستبرد و کمک به یعقوب لیث در مواقع بحرانی

نسب و تبار

پدر یعقوب، لیث، رویگری ساده بود و چهار پسر داشت: یعقوب، عمرو، علی و طاهر. صفاریان نسب خود را ابتدا به خسرو انوشیروان ساسانی و از او به تهمورث می‌رساندند.

علاوه بر صفاریان، خاندان‌هایی مانند سامانیان و آل بویه نیز نسب خود را به شاهان قدیم ایران می‌رساندند. به عقیدهٔ باستانی پاریزی، دلیل این انتساب‌ها اعتقاد به «فرّ ایزدی» پادشاهان قدیم ایران بود.

نسل‌نامه یعقوب لیث (به‌صورت کوتاه و خلاصه):

  1. یعقوب بن لیث
  2. معدل بن حاتم ماهان
  3. کیخسرو بن اردشیر
  4. خسرو پرویز
  5. هرمز
  6. انوشیروان
  7. یزدگرد
  8. بهرام گور

و ادامه سلسلهٔ شاهان قدیم ایران تا کیومرث

سال‌های ابتدایی یعقوب لیث

یعقوب در قریهٔ «قرنین» یا «کارنین»، در حاشیهٔ کویر و شمال شرقی خاش رود، در روستای نیشت در سیستان به دنیا آمد. منزل خانواده او در مسیر فراه و در شهری کوچک با نهری که از میان آن می‌گذشت، قرار داشت. تاریخ دقیق تولد یعقوب مشخص نیست، اما با توجه به تاریخ وفات او در شوّال ۲۶۵ و لشکرکشی‌اش به بغداد، به احتمال زیاد در اوایل قرن سوم هجری متولد شده است؛ برخی محققان تولد او را بین سال‌های ۲۰۰ تا ۲۰۷ ه‍.ق برآورد کرده‌اند.

هر یک از پسران لیث حرفه‌ای داشتند؛ یعقوب ابتدا شاگرد رویگر بود و سپس به عیاری و راهزنی روی آورد. با داشتن توان رهبری، از دیگران جلو زد و مردم از او حمایت کردند تا سرانجام رئیس عیاران شهر زرنگ شد.

نقاط عطف سال‌های ابتدایی یعقوب:

آغاز فعالیت‌های نظامی و سرداری: ۲۳۰–۲۳۱ ه‍.ق

به کمک صالح بن نصر به نبرد با بشیر یا بشار پرداخت

آغاز امارت رسمی سیستان: ۲۵۱ ه‍.ق

با وجود این، تاریخ رسمی آغاز امارت یعقوب دشوار است؛ زیرا از سال ۲۴۷ ه‍.ق که به‌عنوان امیر سیستان برگزیده شد، نشان داد به امارت یک ولایت قانع نیست و از همان زمان ده سال از فعالیت او در سیستان گذشته بود. آغاز حکومت مستقل یعقوب زمانی است که محمد بن طاهر را شکست داد و قدرت خود را در منطقه استحکام بخشید.

حیات سیاسی یعقوب لیث

صالح بن نصر و آغاز فعالیت نظامی

پس از نبردی که بین سپاهیان احمد، پسر ابراهیم، و طرفداران غسان بن نصر بن مالک رخ داد، غسان شکست خورد و دار آویخته شد. این حادثه شورش مردم را به دنبال داشت. برادر غسان، صالح بن نصر، به خون‌خواهی برادرش در بُست شورش کرد و گروهی از مردم بُست، سیستان و عیاران سیستان از جمله یعقوب لیث به او پیوستند.

رویدادهای مهم دوره صالح بن نصر:

یعقوب فرماندهی لشکر نظامی صالح را بر عهده داشت.

رقابت قدیمی بُست و زرنج، موقعیت صالح را تضعیف کرد.

سوء رفتار صالح با عیاران، باعث مخالفت آن‌ها به رهبری یعقوب شد.

یعقوب پس از شکست صالح، ابتکار عمل را در دست گرفت و درهم بن نصر را اسیر و زندانی کرد.

مردم سیستان، پنج روز مانده به پایان محرم سال ۲۴۷ق، با یعقوب بیعت کردند. او از اموال به دست آمده، مالی به اسرا داد و حمایت افرادی را که با خوارج روابط دوستانه داشتند، جلب کرد و قدرت خود را مستحکم ساخت.

سال/رویداد شرح
۲۰۰–۲۰۷ ق تولد یعقوب لیث در سیستان
۲۳۰–۲۳۱ ق فعالیت نظامی در کنار صالح بن نصر
۲۴۷ ق بیعت مردم سیستان با یعقوب و تثبیت قدرت او
۲۵۱ ق آغاز رسمی امارت یعقوب در سیستان

بهترین پادشاهان ایرانی

ماجرای ازهر

ازهر، نسب خود را به خسرو پرویز، پادشاه ساسانی، می‌رساند. او با نامه‌هایی بزرگان و رؤسای خوارج را به نیکی و اقدامات خیرخواهانه تشویق کرد و از آن‌ها خواست تا به سپاه یعقوب بپیوندند. نتیجه این اقدام پیوستن حدوداً هزار نفر به سپاه یعقوب بود.

یعقوب به بزرگان آن‌ها خلعت داد و وعده داد:

  • هرکس که سرهنگ است، به مقام امیری برسد
  • هرکس سواره‌نظام ساده است، به سرهنگی ارتقا یابد
  • هرکس پیاده‌نظام است، به سواره‌نظام ارتقا یابد
  • هرکس هنری داشته باشد، به مقامی شایسته دست یابد

پس از این اقدامات، همه با یعقوب همراه شدند و مدتی در سیستان ماندند.

نبردها و تثبیت قدرت

مقارن با قدرت گرفتن یعقوب در سیستان:

در روز دوشنبه، هشت روز پایانی رجب ۲۴۸ق، طاهر بن عبدالله در نیشابور درگذشت.

خلیفهٔ عباسی، مستعین، محمد را به‌عنوان جانشین پدر، حاکم خراسان کرد که این امر موجب نزدیک شدن خوارج به یعقوب شد.

یعقوب عزیز بن عبدالله را به‌عنوان جانشین خود در سیستان انتخاب کرد و خود با دو هزار نیرو به بُست لشکرکشی کرد.

صالح بن نصر که از حملهٔ یعقوب اطلاع یافت، نزد رَتْبیل گریخت و یعقوب اموال او را مصادره کرد. در ششم رمضان ۲۴۹ق به سیستان بازگشت.

یکی از فرماندهان خوارج، اسدویه خارجی، با یعقوب جنگید اما شکست خورد. سپس یعقوب دوباره به بُست رفت و با لشکر انبوه صالح روبه‌رو شد. در نزدیکی رخد، جنگ سخت و بی‌سابقه‌ای رخ داد.

یعقوب با ۵۰ سوار برگزیده از میانهٔ لشکر به رَتْبیل حمله کرد و او را کشت.

مابقی سپاهیان صالح فرار کردند.

یعقوب حدود ۶ هزار نفر را کشت و ۳۰ هزار نفر را اسیر گرفت.

غنائم بسیاری از جمله چهار هزار اسب گران‌قیمت، درهم، دینار و چند فیل به دست یعقوب افتاد.

در این جنگ، خیرک، غلام و دربان صالح، اسیر شد، اما برادر رَتْبیل نزد یعقوب پناه گرفت. صالح با ۵ هزار تن از یاران فرار کرد، اما یعقوب تمامی نزدیکان برادر رَتْبیل، تخت نقره‌ای، خزائن و اسلحه‌ها را به سیستان فرستاد.

شاهین بن روشن مسئول پیدا کردن صالح شد و او را در نزدیکی پلی در سرحد والشتان (میان غزنه، مکران و سیستان، منطقهٔ سند) دستگیر و نزد یعقوب آوردند. صالح و دیگر اسرا به سیستان منتقل شدند؛ فیل‌ها به دلیل بدشگونی باقی ماندند.

رویداد شرح
پیوستن خوارج به یعقوب حدود ۱۰۰۰ نفر با سپاه یعقوب همراه شدند
لشکرکشی به بُست ۲ هزار نیرو، بازگرداندن نظم و مصادره اموال
نبرد با رَتْبیل حمله با ۵۰ سوار برگزیده، کشته شدن رَتْبیل، فرار سپاهیان
غنائم و اسیران ۶ هزار کشته، ۳۰ هزار اسیر، ۴ هزار اسب، درهم، دینار و چند فیل
دستگیری صالح شاهین بن روشن صالح را در سرحد والشتان دستگیر کرد و به سیستان آورد

جنگ با عمار خارجی

در اوج پیشروی، یعقوب به جنگ عمار در نیشک، یکی از شهرهای سیستان، رفت و سپاه خود را به ناحیهٔ بتو رساند. سپاهیان عمار که آمادگی نبرد نداشتند، روحیهٔ خود را از دست دادند و از میدان جنگ عقب نشستند. گروهی از آنان، از جمله عمار، در نبرد با سپاهیان یعقوب کشته شدند.

پس از کشته‌شدن عمار، خوارج که مأیوس و سرخورده شده بودند، به کوه‌های سفزار و سرزمین هندیجانان فرار کردند.

یعقوب پس از پیروزی بر خوارج، با شورشی در نواحی فراه و جوین مواجه شد. او فرد شورشی را دستگیر و اعدام کرد. سپس مدتی در سیستان باقی ماند؛ اما با شورش صالح بن حجر روبه‌رو شد و عزیز بن عبدالله را به‌جای خود در سیستان گذاشت تا خود با صالح مقابله کند.

جنگ با صالح بن حجر

یعقوب پس از اطلاع از شورش صالح، با سپاهیان خود به سمت قلعهٔ کوهژ در غزنین، بر سر راه بُست، حرکت کرد. صالح از حضور سپاه یعقوب بی‌خبر بود و وقتی متوجه شد که قلعه محاصره شده است، تلاش برای مقاومت بی‌ثمر بود.

پس از چند روز جنگ، صالح که امیدی به مقاومت نداشت و می‌دانست یعقوب عقب‌نشینی نمی‌کند، خودکشی کرد. سپاهیانش جسد او را از قلعه پایین انداختند و تسلیم شدند. یعقوب فردی معتمد را به نگهبانی قلعه گماشت و دستور داد جسد صالح به بُست برده و دفن شود. سپس به سیستان بازگشت و کارگزارانی را مأمور مناطق والشتان، زمین داور و بُست کرد.

خلاصه اقدامات یعقوب در این دو جنگ:

جنگ با عمار خارجی

  • تصرف ناحیهٔ بتو
  • کشته شدن عمار و تعدادی از خوارج
  • فرار خوارج به کوه‌ها و سرزمین هندیجانان

جنگ با صالح بن حجر

  • محاصره قلعهٔ کوهژ
  • خودکشی صالح و تسلیم سپاهیانش
  • تعیین نگهبان قلعه و بازگشت به سیستان

مأموریت کارگزاران به نواحی مهم

جنگ محل نتیجه اقدامات یعقوب
عمار خارجی نیشک / بتو کشته شدن عمار، فرار خوارج تثبیت قدرت در سیستان، سرکوب شورش‌ها
صالح بن حجر قلعهٔ کوهژ، غزنین خودکشی صالح، تسلیم سپاهیان تعیین نگهبان، مأموریت کارگزاران، بازگشت به سیستان

لشکرکشی به هرات و اشغال آن

در این زمان، ولایت خراسان و ناحیهٔ هرات در اختیار حاکمان طاهری بود: حسین بن عبدالله طاهری در هرات و محمد بن طاهر در خراسان. یعقوب پیش از حرکت به هرات، داود بن عبدالله را به‌جای خود به حکومت سیستان منصوب کرد.

حسین بن عبدالله پس از آگاهی از لشکرکشی یعقوب، در هرات سنگر گرفت؛ اما پس از نبردی طولانی، هرات را تسلیم کرد و خود نیز اسیر شد.

محمد بن طاهر، ابراهیم بن الیاس، سپاه‌سالار خراسان را مأمور جنگ با یعقوب کرد و خود به پوشنگ رفت.

یعقوب، با گذاشتن برادر خود علی بن لیث در هرات به همراه اسرا و غنائم، مردم هرات را مورد امان قرار داد و راهی پوشنگ شد.

در جنگ با ابراهیم، تعداد زیادی از سپاهیان او کشته شدند و ابراهیم پس از شکست، فرار کرد.

ابراهیم پس از شکست، یعقوب را چنین توصیف کرد:

با این مرد به حرب هیچ نیاید، که سپاهی هولناک دارد و از کشتن هیچ باک نمی‌دارد… خوارج با او همه یکی شده‌اند و به فرمان اویند… مردی جدّ و شاه فتن و غازی طبع است.

محمد بن طاهر پس از مشاهدهٔ این موفقیت‌ها، تصمیم گرفت فرمان حکومت سیستان، کابل، کرمان و فارس را همراه با نامه، هدایا و خلعت برای یعقوب بفرستد و همچنین از عثمان بن عفان خواست نام او را در خطبه‌ها و نماز بیاورد.

یعقوب پس از بازگشت به سیستان، باقی‌ماندهٔ خوارج را کشت و اموال آن‌ها را مصادره کرد. در این زمان، شعرا به عربی برای او اشعاری سرودند، اما چون یعقوب عربی نمی‌دانست، محمد بن وصیف سجزی، دبیر رسائل، اشعار را به زبان پارسی سرود.

نمونه‌ای از سروده‌های پارسی محمد بن وصیف برای یعقوب:

یعقوب، امیری که امیران جهان خاصه و عام بنده و چاکر او هستند

با تلاش و شمشیر خود، امنیت سیستان را تأمین کرد

پس از قتل زُنْبیل و عمار خارجی، قدرت او در هرات تثبیت شد

دستاوردهای یعقوب پس از لشکرکشی به هرات

تصرف هرات و اسارت حسین بن عبدالله طاهری

شکست سپاهیان ابراهیم بن الیاس و فرار او

امان دادن به مردم هرات و حفظ نظم

بازگشت به سیستان و سرکوب باقی‌ماندهٔ خوارج

تثبیت حکومت بر سیستان، کرمان و فارس

رویداد محل نتیجه اقدامات یعقوب
لشکرکشی به هرات هرات تصرف شهر، اسارت حسین بن عبدالله امان دادن به مردم، گذاشتن علی بن لیث در هرات
جنگ با ابراهیم بن الیاس پوشنگ شکست سپاهیان ابراهیم، فرار او مصادره اموال و غنائم، تثبیت قدرت
بازگشت به سیستان سیستان سرکوب باقی‌ماندهٔ خوارج بازگشت نظم، تثبیت حکومت در سیستان، کرمان و فارس

لشکرکشی یعقوب به کرمان

در اواخر ذوالحجهٔ سال ۲۵۴ق، یعقوب عزیز بن عبدالله را به‌جای خود به حکومت سیستان گماشت و راهی کرمان شد. در بم با اسماعیل بن موسی —که از حامیان خوارج بود— جنگید و او را اسیر کرد؛ یارانش یا کشته شدند یا توسط سپاه یعقوب اسیر شدند.

در مسیر کرمان، طوق بن المغس از سوی علی بن حسین، حاکم کرمان، مأمور مقابله با یعقوب شد. بعد از نبردی سخت، ازهر، فرماندهٔ یعقوب، طوق را اسیر کرد و سپاهیان او فرار کردند. علی بن حسین، با وجود فراهم‌آوردن لشکر و همراه کردن طایفهٔ کفجان، در حوالی شیراز شکست خورد و اسیر شد.

در جمادی الاولی ۲۵۵ق، یعقوب پس از این پیروزی غنائم و ثروت فراوانی به دست آورد و هدایایی به خلیفهٔ عباسی، معتز، فرستاد. یعقوب در رجب همان سال، وارد سیستان شد و سپس به‌سوی فارس حرکت کرد.

لشکرکشی یعقوب به فارس

پس از کشته‌شدن خلیفه معتز و روی‌کارآمدن مهتدی، یعقوب توانست قدرت و ثروت فارس را در اختیار گیرد و علی بن حسین و طوق بن مفلس را اسیر کند.

در اول شوّال ۲۵۵ق، پسر رَتْبیل از زندان قلعهٔ بُست فرار کرد و سپاه بزرگی تشکیل داد. یعقوب حمدان بن عبدالله را به‌جای خود در سیستان گذاشت و اواخر ذوالحجهٔ ۲۵۵ق به رخد لشکرکشی کرد.

خلیفه عباسی، برای سرکوب محمد بن واصل، عبدالرحمان بن مفلح را فرستاد، اما محمد بن واصل پیروز شد. یعقوب سپس به فارس لشکر کشید و با غافلگیری حریفان، در سال ۲۶۱ق فارس را تصرف کرد و غنائم فراوان به دست آورد. او پس از تسلط، حاکمی برای فارس منصوب کرد.

در سال ۲۶۲ق، خلیفهٔ عباسی معتمد، فرمان حکومت خراسان، طبرستان، گرگان، فارس، کرمان، سند و هند را به یعقوب تفویض کرد. عزیز بن عبدالله، یکی از یاران یعقوب، محمد بن واصل را تعقیب، دستگیر و نزد یعقوب آورد؛ سپس یعقوب اموال او را غارت و او را زندانی کرد. پس از تلاش‌های دوبارهٔ محمد بن واصل، یعقوب سپاهی برای تعقیب او فرستاد و نهایتاً او را به قتل رساند.

دستاوردهای یعقوب در کرمان و فارس

  • اسارت اسماعیل بن موسی و علی بن حسین
  • شکست و فرار سپاهیان حاکمان کرمان و فارس
  • تسلط بر کرمان، فارس و تأمین امنیت مسیر سیستان
  • دریافت فرمان حکومتی از خلیفه عباسی برای چندین ولایت
  • دستگیری و نابودی رقیبان محلی مانند محمد بن واصل
سال محل رخداد نتیجه اقدامات یعقوب
۲۵۴ق کرمان و بم جنگ با اسماعیل بن موسی اسارت اسماعیل، کشته یا اسیر شدن یارانش اعزام ازهر به مقابله با طوق بن المغس
جمادی الاولی ۲۵۵ق شیراز نبرد با علی بن حسین شکست سپاهیان، اسارت علی بن حسین جمع‌آوری غنائم و ارسال هدایا به خلیفه
۲۶۱ق فارس لشکرکشی به فارس تصرف فارس، غنائم فراوان انتصاب حاکم فارس و تثبیت قدرت
۲۶۲–۲۶۳ق فارس و خراسان تعقیب محمد بن واصل دستگیری، غارت اموال و زندانی کردن ارسال سپاه برای تعقیب و سرانجام قتل محمد بن واصل

جنگ با پسر رَتْبیل در رخد

هنگام نزدیک‌شدن یعقوب به رخد، پسر رَتْبیل به کابل گریخت. یعقوب او را تا حدود ماساب دنبال کرد؛ اما به دلیل بارش سنگین برف و بسته‌شدن مسیر، مجبور به بازگشت به سیستان شد. در مسیر، گروهی از خلج‌ها و ترک‌ها (بازماندگان هیاطله) کشته شدند و باقی به‌عنوان برده به سیستان برده شدند؛ از جمله یکی از این بردگان فردی به‌نام سُبکَری بود.

پس از اقامت کوتاه در سیستان، یعقوب به هرات رفت و حکومت آنجا را به حسین بن عبدالله سپرد. چندی بعد، در محرم همان سال، دوباره به کرمان سفر کرد. در رجب ۲۵۷ق، خلیفه مهتدی کشته شد و احمد بن جعفر ملقب به معتمد به خلافت رسید. معتمد، محمد بن عبدالله طاهری را به حکومت خراسان و سیستان منصوب کرد.

یعقوب در مسیر کرمان، حمدان بن عبدالله را به‌جای خود در سیستان گذاشت و فضل بن یوسف را سپاه‌سالار لشکر کرد. او همچنین افراد مسئول نماز، خطبه و رسیدگی به بیت‌المال را تعیین نمود و سپس وارد کرمان شد. محمد بن واصل هدایای فراوان تقدیم کرد و یعقوب، در پاداش تمکین، حکومت فارس را به او داد.

یعقوب همچنین سفیری به خلیفه معتمد فرستاد و هدایا و نامه‌هایی از کابل همراه داشت. خلیفه برادر خود طلحه ملقب به ابواحمد موفق را به‌سوی یعقوب فرستاد تا منشور حکومت بلخ، تخارستان، پارس، کرمان، سجستان و سند را تحویل دهد. یعقوب فرستادگان خلیفه را با احترام بازگرداند و خود به سیستان بازگشت.

تصرف کابل و بلخ

در اواخر ربیع‌الاول سال ۲۵۸ق، یعقوب به کابل لشکرکشی کرد. در حوالی زابلستان، در قلعه‌ای به نام لامان، جنگ سختی روی داد و یعقوب پسر رَتْبیل را شکست داد و اسیر کرد. پس از آن، ابتدا بامیان و سپس بلخ را تصرف کرد. حاکم بلخ، داود بن عباس، با شنیدن خبر ورود یعقوب فرار کرد و یعقوب عده‌ای را به قتل رساند و محمد بن بشیر را حاکم بلخ کرد.

سرکوب شورش عبدالرحیم خارجی

عبدالرحیم از خوارج کورهٔ کروخ بود و خود را امیرالمؤمنین می‌خواند و لقب المتوکل علی‌الله گرفته بود. او با چند هزار نفر شورش کرده و بخشی از خراسان را تصرف کرده بود. یعقوب با مشاهده ضعف حکام، به کوهستان‌های هرات لشکر کشید و عبدالرحیم به او امان خواست. یعقوب او را بخشید و حکومت‌های سفزار و بیابان‌های آن نواحی را به او سپرد و خود به هرات بازگشت.

کمتر از یک سال بعد، خوارج عبدالرحیم را کشتند و ابراهیم بن اخضر را به رهبری برگزیدند. او نزد یعقوب آمد و یعقوب همان نواحی را به او سپرد و نام تمامی سپاهیان ابراهیم را در دیوان عرض ثبت کرد و آن‌ها را جیش الشراة نامید. سپس خود به سیستان بازگشت.

سه ماه بعد، یعقوب حفص بن زونک را در سیستان جانشین خود کرد و به‌سوی نیشابور لشکر کشید تا عبدالله سگزی را دستگیر کند، کسی که نزد محمد بن طاهر پناه برده بود. هنگام ورود یعقوب به نیشابور، فرستاده‌ای نزد محمد بن طاهر فرستاد و گفت: «برای سلام تو خواهم آمد.» عبدالله سگزی مخالفت کرد و به محمد بن طاهر گفت سپاه جمع کند تا با یعقوب بجنگند.

محمد بن طاهر جنگ با یعقوب را نپذیرفت، زیرا احتمال پیروزی یعقوب را می‌دانست و از خطر برای جان سپاهیان بیمناک بود. عبدالله از نیشابور خارج شد و به دامغان رفت و محمد بن طاهر نیز پیش از رسیدن یعقوب، وزیران خود را به نزد او فرستاد و روز بعد خود حضور یافت.

وضعیت خاندان طاهری

طاهریان امیران زیر دست خود را همراه سپاه به حکومت سیستان می‌فرستادند؛ اما این امیران نفوذ زیادی بیرون از شهرها، به‌ویژه زرنج (پایتخت)، نداشتند و استان بسیار ناامن بود.

زمانی که یعقوب برای جنگ با رَتْبیل به بُست رفت، به همراه یکی از دبیران خود وارد ویرانهٔ منزلی شد که صالح بن نصر در آن زندگی می‌کرد. دبیر، نوشته‌ای عربی روی دیوار دید و ترجمه کرد:

«چون ندای شوم سرنگونی برامکه بلند شد آن‌ها به ذلت و خواری افتادند. خاندان طاهر هم صدای شوم نابودی‌شان روی برخواهد خاست و خداوند هم برای آن‌ها نکبت و بدبختی را خواهد فرستاد».

یعقوب این نوشته را نشانه‌ای از سرنگونی خاندان طاهریان دانست و دستور داد آن را نزد خود نگه دارد. روزی که محمد بن طاهر اسیر شد، یعقوب آن نوشته را برای او خواند. محمد بن طاهر به زندانی در سیستان فرستاده شد و چند سال بعد در همانجا درگذشت و به‌امر یعقوب در حجرهٔ خود دفن شد. از آن پس، یعقوب دستور داد همهٔ افراد خاندان طاهری دستگیر و به کوه اسپهبد در طبرستان فرستاده شوند.

درگیری با طاهریان

محمد بن طاهر، حاکم خراسان، در ادارهٔ امور ضعیف بود؛ طبرستان و ری از تصرف او خارج شده بودند و ماوراءالنهر از او اطاعت نمی‌کرد. یعقوب موقعیت را مناسب دید تا خراسان را تصرف کند و مستقیماً با امیر طاهری بجنگد.

بهانهٔ یعقوب برای لشکرکشی، پناه دادن محمد بن طاهر به عبدالله سگزی (یا عبدالله بن محمد بن صالح) بود که به نیشابور گریخته بود. عبدالله با شنیدن خبر یعقوب، به دامغان در ناحیهٔ جنوبی دریای خزر فرار کرد و محمد بن طاهر تنها ماند.

پس از تصرف نیشابور توسط یعقوب و پایان سلطهٔ پنجاه‌سالهٔ طاهریان، مردم او را «خارجی» خواندند. یعقوب دستور داد جار بزنند و مردم فردا به حضور او احضار شوند.

فردای آن روز، یعقوب مانند شاهان بر تخت نشست و به وزیر خود دستور داد شمشیر یمانی را از غلاف خارج کند و به او بدهد. یعقوب شمشیر را گرفت، چرخاند و به مردم گفت:

«من برای دادخواهی مردم برخاسته‌ام و برای گرفتن فسق و فجور؛ اگر این چنین نبود، خداوند تعالی مرا تا به حال این چنین نصرت و پیروزی نمی‌داد. شما نمی‌توانید این کارها را انجام دهید، به راه من بازگردید.»

سپس خبر اتحاد عبدالله بن محمد با حسن بن زید علوی برای جمع‌آوری سپاه به یعقوب رسید. حسن بن زید از دامغان به گرگان حرکت کرده بود و یعقوب سپاه خود را آماده کرد و راهی گرگان شد.

جنگ با علویان

زمانی که یعقوب به گرگان رسید، عبدالله و حسن بن زید به طبرستان گریختند. یعقوب گروهی را برای محافظت از آذوقه و سپاه باقی گذاشت و خود با سرعت به تعقیب آن‌ها رفت و به ساری رسید.

با دیدن یعقوب، بی هیچ نبردی، حسن بن زید به سمت کوه‌های دیلمان و عبدالله به سمت دریا فرار کرد. مرزبان طبرستان عبدالله را دستگیر و به یکی از یاران یعقوب، عزیز بن عبدالله، سپرد. عبدالله سگزی نزد یعقوب آورده شد و چون مشخص شد که سخنان بسیاری علیه یعقوب گفته است، به دستور یعقوب گردن زده شد. پس از این، یعقوب با خیالی آسوده به نیشابور بازگشت.

درگیری با محمد بن واصل و محمد زیدویه

محمد بن زیدویه به محمد بن واصل گفت:

«حال که یعقوب قدرتمند شده است و بعد از من اوضاع تغییر کرده، صلاح نیست که با او بجنگیم

اما محمد بن واصل حرف او را نپذیرفت و محمد زیدویه از او جدا شد و به دهی در فارس رفت و سپاه خود را مستقر کرد. محمد بن واصل نیز برای جنگ با یعقوب به نوبندجان حرکت کرد و فرستاده‌ای به‌نام بشیر بن احمد نزد یعقوب فرستاد. یعقوب از او به خوبی استقبال کرد و پیام او به محمد بن واصل رسید.

محمد بن واصل در ناحیهٔ بیضا با یعقوب روبه‌رو شد و جنگ سختی بین آن‌ها درگرفت؛ اما پس از اطلاع از سپاه ۱۰ هزار نفرهٔ یعقوب، مجبور به عقب‌نشینی شد و نهایتاً اسیر گردید.

پس از این، یعقوب به رامهرمز رفت و با فرستادگانی از سوی خلیفه معتمد روبه‌رو شد. خلیفه در سال ۲۶۲ق برای جلوگیری از افزایش قدرت یعقوب، حکومت ماوراءالنهر را به نصر بن احمد بن اسد از خاندان سامانی سپرد. همچنین برادر خلیفه، ابومحمد موفق، مأمور گردآوردن تجار و حجاج خراسان شد تا پیام خلیفه را به ایشان برساند. مضمون پیام این بود که فرستاده‌ای از طرف خلیفه نزد یعقوب رفته تا حکومت خراسان، طبرستان، گرگان، فارس، کرمان، سند، هند و ریاست مدینه همراه با خلعت و لوا، به او تفویض شود.

پس از بازگشت فرستادهٔ خلیفه، محمد بن زیدویه از فارس به خراسان و سپس به قهرمان رفت. یعقوب عمر بن عبدالله را با ۲ هزار سرباز به دنبال او فرستاد و عزیز بن عبدالله نیز به دریا زد و با کمک غانم سبکری، از سرهنگان خوارج، محمد بن واصل را اسیر کرده و در محرم ۲۶۳ق نزد یعقوب آوردند.

محمد بن واصل به اطرافیان خود دستور داد دروازهٔ قلعه را بگشایند. او به همراه خلف بن لیث به پای قلعه‌ای رسید که دسترسی به آن دشوار بود. نگهبان ابتدا قصد داشت محمد بن واصل را بکشد، اما خلف بن لیث مانع شد. در نهایت دروازهٔ قلعه گشوده شد و طی ۳۰ روز، هر روز ۵۰۰ استر، ۵۰۰ شتر، درهم، دینار، سلاح قیمتی و ظروف زرین و سیمین از قلعه خارج شد. یعقوب پس از تسلط بر قلعه و اموال، محمد بن واصل را به زندان انداخت.

واپسین سال‌ها و رابطه با عباسیان

صفاریان پیش از یعقوب، در جدایی از دستگاه خلافت عباسی پیش‌تر رفته بودند؛ اگرچه آن‌ها نخستین خاندانی بودند که در شرق قلمرو اسلام با ادعای عباسیان برای حکومت سیاسی مخالفت کردند. روابط یعقوب با عباسیان روشن نیست، اما حکومت او در شرق به رسمیت شناخته شد و بر سیستان، کرمان، هرات و قلمرو اسلام در هند به‌نام خلیفه حکومت می‌کرد.

تسلط یعقوب و پیشروی‌های او عمدتاً بر تکیه بر قدرت شخصی و سپاهیانش بود و بدون دستور خلیفه انجام می‌شد. خلفا تلاش می‌کردند با اعطای امتیاز، او را محدود کنند؛ اما یعقوب بارها هدایایی نزد خلیفه می‌فرستاد، نه برای اظهار اطاعت، بلکه برای قدرت‌نمایی.

در سال ۲۵۹ق، یعقوب بر طاهریان مسلط شد و سر عبدالرحمان خارجی را نزد خلیفه معتمد فرستاد. خلیفه از لشکرکشی یعقوب به طبرستان و سرکوب علویان شادمان شد، اما از غلبهٔ او بر طاهریان خشنود نبود و آن را شورش تلقی کرد. به همین دلیل در جمع حاجیان خراسان و طبرستان، یعقوب را یاغی خواند و اقداماتش را خودسرانه دانست. با وجود این، چون کسی در میدان نبرد توانایی مقابله با یعقوب نداشت، خلیفه رفتار مسالمت‌آمیز با او داشت و حتی فرمان حکومت خراسان، طبرستان، فارس، کرمان، سند و هند را به او تفویض کرد و برای جلب حمایت یعقوب، محمد بن طاهر را از زندان آزاد نمود.

نبرد دیرالعاقول

پس از ضبط اموال و اسلحه‌های بسیاری از قلعهٔ محمد بن واصل، یعقوب آن‌ها را نزد ابوالساج برد و به‌سوی شیراز حرکت کرد. برادرش از نیت او آگاه شد و با سخت‌گیری، به سیستان بازگشت. یعقوب در ۲۷۴ق، سپاهی به جندی شاپور فرستاد و خود به اهواز رفت. در این مسیر، گروهی با نیت نیرنگ به او نزدیک شدند، اما جاسوسان یعقوب نیت آن‌ها را لو دادند و همه کشته شدند.

همچنین سفیرانی از ترکستان، هند، سند، چین، روم، شام و سایر مناطق با نامه‌ها و هدایا نزد یعقوب آمدند؛ او پس از بازگرداندن سفرا، به سبب سلطه بر نواحی مختلف، لقب ملک‌الدنیا گرفت.

خلیفه معتمد که از پیشروی یعقوب آگاه شده بود، با سپاهی از بغداد خارج شد و در هفتم شوّال ۲۶۵ق، در دیرالعاقول جنگ سختی روی داد. یعقوب شخصاً به سپاه خلیفه حمله برد و عدهٔ زیادی از سپاهیان او را کشت، اما بازکردن آب دجله باعث شد لشکر او متحمل تلفات شود و یعقوب ناچار به عقب‌نشینی به جندی شاپور گردد. در این نبرد، محمد بن طاهر که در اسارت یعقوب بود، فرار کرده و به ابواحمد موفق پیوست.

پس از شکست دیرالعاقول، یعقوب برای جنگ با کفار در مرزهای روم به آن سرزمین رفت و به برادر خود عمرو بن لیث نامه نوشت تا به او بپیوندد؛ اما عمرو زمانی به یعقوب رسید که او به شدت بیمار شده بود.

واپسین روزها و مرگ یعقوب لیث

پس از شکست یعقوب در دیرالعاقول، او برای دیدار و مشورت با برادرش عمرو بن لیث نامه نوشت؛ اما زمانی که خود به جندی‌شاپور رسید، به شدت بیمار شد. عمرو برای پرستاری به او رسید، اما یعقوب ۱۰ روز مانده به پایان شوّال سال ۲۶۵ق بر اثر قولنج کلیوی در جندی‌شاپور خوزستان درگذشت.

در طول حکومت خود، یعقوب ۱۷ سال و ۹ ماه بر خراسان، کابل، سند، هند، سیستان، فارس و کرمان فرمانروایی کرد و ۷ سال در حرمین به نام او خطبه خواندند. دربارهٔ روز دقیق مرگ او، تاریخ‌نگاران اختلاف دارند:

  • گردیزی: چهارشنبه، ۱۴ شوّال ۲۶۵ق
  • تاریخ سیستان: شنبه همان سال
  • مسعودی: دوشنبه، ۲۳ شوّال ۲۶۵ق

ابن خلکان به نقل از ابوالفای دو بیت فارسی دربارهٔ مرگ یعقوب آورده است که ترجمهٔ عربی نیز همراه آن آمده:

بیت‌ها به فارسی:
خراسان احوبها واکناف فارس
و مالیت بمن ملک عراق بایسن

سلام علی الدنیا وطیب نسیمها
کان لم بکن یعقوب فیها یجالسن

ترجمهٔ معنایی:
خراسان و فارس را گرفتم و مالکیتم بر عراق همگن شد،
سلام بر جهان و نسیم خوش آن که اگر یعقوب در آن نبود، جا نمی‌نشست.

این دو بیت بیانگر گسترهٔ حکومت یعقوب و جایگاه رفیع او در تاریخ شرق اسلام است. پس از مرگ یعقوب، سپاهیان او عمرو بن لیث را به جانشینی برگزیدند.

مکان خاکسپاری

یعقوب در گندی‌شاپور دفن شد. برخی پژوهشگران معتقدند آرامگاه شاه ابوالقاسم در روستای شاه‌آباد (یا اسلام‌آباد) همان آرامگاه یعقوب لیث است؛ اما این نظریه مورد تردید قرار گرفته است. ساختمان موجود آرامگاه به دورهٔ صفوی تا قاجار بازمی‌گردد و توسط فتحعلی‌خان حاکم شوشتر برای بزرگداشت عارفی به نام شاه ابوالقاسم ساخته شد و در دوره‌های بعد مرمت گردیده است. آرامگاه دارای گنبد مضرس است و یکی از بناهای تاریخی منطقه به‌شمار می‌رود.

آرامگاه یعقوب لیث صفاری

صفاریان پس از یعقوب لیث

پس از مرگ یعقوب، سپاه او دچار نابسامانی و اختلاف شد. یعقوب پیش از مرگ، نامه‌ای به برادرش عمرو بن لیث نوشته بود تا خود را به جندی‌شاپور برساند، اما در غیاب عمرو، میان اطرافیان و نزدیکان یعقوب و سپاهیانش فاصله افتاده بود. در همین حال، علی، برادر دیگر یعقوب، نزد سپاهیان محبوبیت داشت و تمایل آن‌ها به انتخاب او به‌عنوان جانشین بیشتر بود.

با این حال، پس از چند روز بحث و بررسی، عمرو برتری یافت و به جانشینی یعقوب منصوب شد. مهارت و تدبیر عمرو و بی‌تجربگی علی، نقش کلیدی در این انتخاب داشت. پس از استقرار عمرو در حکومت، علی با اقداماتی علیه برادرش موجبات دستگیری خود را فراهم کرد.

اولین اقدام عمرو پس از رسیدن به قدرت، اظهار اطاعت از خلیفه عباسی بود. برخلاف یعقوب که استقلال و قدرت شخصی را مقدم می‌دانست، عمرو ترجیح داد حکومت خود را مشروع جلوه دهد و به رسمیت خلافت نیاز داشت. مسلمانان بیشتر به حقانیت خلافت عباسی اعتقاد داشتند و عمرو نیز چاره‌ای جز اطاعت نداشت. خلیفه از او خواست تا به نیشابور رفته و منتظر دستور بعدی بماند.

میراث یعقوب لیث

صفاریان همانند سامانیان، زمینه‌ساز پیشرفت ادبیات فارسی بودند؛ اما یعقوب و عمرو، به دلیل درگیری‌های مداوم نظامی، فرصت پرداختن به امور فرهنگی را نداشتند. یعقوب کسی بود که ایجاد دولت مستقل ایرانی و تضعیف خلافت بغداد را هدف قرار داده بود.

از شعر معروفی که از یعقوب برای خلیفه معتمد نقل شده، برمی‌آید که او قصد داشت در سایه و درفش کاویان بر همه امم سیادت جدید داشته باشد و رسم کهن ملوک عجم را تجدید کند. یعقوب به زبان عربی آشنایی نداشت، به شعر و ادب عرب توجهی نمی‌کرد و شاعران عرب‌زبان را به حضور نمی‌پذیرفت؛ بلکه علاقه داشت زبان فارسی را زبان ادبی و رسمی خود قرار دهد.

سپاه یعقوب

سپاه یعقوب از گروه‌های متنوعی تشکیل شده بود؛ از جمله عیاران، خوارج، مطوعه، صعالیک و امرا و بزرگان خراسان. ورود به سپاه نیازمند آزمون مهارت در شمشیرزنی، تیراندازی و اسب‌سواری و بررسی نسب و پیشینه فرد بود.

برای حفظ امنیت شخصی یعقوب، سپاه خاصه تشکیل شده بود که اطراف خیمهٔ او مستقر بودند و هرگاه یعقوب فرمانی صادر می‌کرد، غلامان مخصوص آن‌ها را فرا می‌خواندند.

در مراسم رسمی و جشن‌ها، ۲ هزار نفر از سپاهیان تربیت شده و مسلح به چماق‌های زرین و سیمین در دو طرف بارگاه صف می‌ایستادند. بیشتر اسب‌ها متعلق به یعقوب بود و هزینه، آذوقه و علوفه آن‌ها از اموال یعقوب تأمین می‌شد. شتران و خران سپیده که به خران صفاری شهرت داشتند، نقش مهمی در سپاه داشتند و به‌علت مشکل چرای آن‌ها، از استر کمتر استفاده می‌شد.

حکومت و ادارهٔ کشور

با توجه به کوتاهی دوران حکومت یعقوب، فرصتی برای ایجاد سازمان‌های اداری منظم وجود نداشت. روش او در ادارهٔ کشور عمدتاً انتخاب حکام مورد اعتماد در مناطق مختلف بود تا امور محلی به‌خوبی سامان یابد. یعقوب می‌کوشید با مردم به مهربانی رفتار کند، دل‌های آن‌ها را به دست آورد و سرزمین‌ها را پاسداری نماید.

هرگاه یعقوب برای جنگ یا رسیدگی به امور شهری از سیستان خارج می‌شد، فردی را به‌عنوان جانشین تعیین می‌کرد تا امور داخلی را اداره کند. در این دوره، دیوان رسایل توسط محمد بن وصیف سجزی مدیریت می‌شد که در زبان فارسی مهارت داشت؛ گرچه نامه‌ها به زبان رسمی عربی نگاشته می‌شدند.

ایدئولوژی و انگیزهٔ خیزش

اندیشمندان امروز دربارهٔ انگیزهٔ جنبش صفاریان توافق‌نظر ندارند و سه دیدگاه اصلی وجود دارد:

  • هویت ایرانی و احیای شکوه ساسانی: برخی معتقدند یعقوب به دنبال احیای ایران باستان و برجسته کردن هویت ایرانی بوده است. منابع تاریخی شعری به او نسبت داده‌اند که خود را وارث پادشاهان ایران و نسل جمشید معرفی می‌کند و به اعراب پیام می‌دهد که به بیابان‌هایشان بازگردند.
  • بازگشت به اسلام اصیل: گروهی دیگر با اشاره به حضور پررنگ عرب‌ها در سپاه یعقوب، معتقدند هدف او احیای اسلام واقعی بوده است که در آن دوران فراموش شده بود.
  • فتوحات و شهرت شخصی: برخی بر این باورند که انگیزه اصلی یعقوب شهرت، هیجان و تمایل به فتوحات بزرگ بوده و بیشتر جنبهٔ شخصی و نظامی داشته است.

با وجود این تفاوت دیدگاه‌ها، یک نکته روشن است: یعقوب سیاست ضدخلیفه را آشکارا دنبال می‌کرد. کتاب تاریخ سیستان نقل می‌کند که یعقوب عباسیان را «دروغگو» می‌خواند و نسبت به آن‌ها بدبین بود:

«آیا ندیدید که آنان با ابوسلمه، ابومسلم، برمکیان و فضل ابن سهل، باوجود همه خدماتی که این مردان برای این سلسله انجام دادند، چه کردند؟ نباید گذاشت دیگر کسی به آنان اعتماد کند

این نقل‌قول نشان می‌دهد که یعقوب نه‌تنها به دنبال استقلال و قدرت شخصی بود، بلکه به ضعف و خیانت خلفای عباسی نیز آگاه بود و قصد داشت سیاستی مستقل و مبتنی بر منافع ایرانی و محلی پیش ببرد.

احیای زبان فارسی

یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانی پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی می‌دانند که به احیای زبان فارسی توجه ویژه‌ای داشت. روایت شده که وقتی شاعری بنا بر رسم زمان، قصیده‌ای به زبان عربی در مدح او سرود، یعقوب او را ملامت کرد و گفت:

«چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت»

به دنبال این اقدام، محمد بن وصیف که ادارهٔ دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیده‌ای به زبان فارسی در مدح او سرود. این قصیده به‌عنوان آغاز سرودن شعر درباری به زبان فارسی در دوره صفاریان ثبت شد و سنتی را پایه‌گذاری کرد که بعدها توسط سامانیان گسترش یافت.

با این حال، این ادعا که نخستین شعر فارسی در زمان صفاریان سروده شده است، درست نیست. نمونه‌هایی از اشعار فارسی، مانند دو قطعه از حنظله بادغیسی در دوره طاهریان موجود است و احتمالاً پیش از آن نیز تلاش‌هایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا به شکل عربی-فارسی انجام شده بود، هرچند آثار آن‌ها به دست ما نرسیده است. اقدام یعقوب نقش محرک فرهنگی و ادبی داشته و زمینه را برای احیای شعر فارسی در ایران فراهم کرد.

یعقوب لیث صفاری

سکه‌شناسی

سکه‌های یعقوب لیث از دوران حکومت او (۲۵۴–۲۶۵ق) موجود است که اغلب از سیم و درهم بوده و قطرشان حدود ۲۲ میلی‌متر و وزن تقریبی ۱/۶۵ گرم است.

  • روی سکه‌ها: «لا اله الا الله وحده لاشریک له یعقوب»
  • دور سکه‌ها: «بسم الله ضرب هذا الدار به فارس سنه ۲۵۳ ثلث خمسین ماتین»
  • دور دوم سکه‌ها: «لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون»
  • پشت سکه‌ها: «لا الله محمد رسول‌الله المعز»
  • دور پشت سکه‌ها: «محمد هوالذی ارسل و رسوله بالهدی و دین الحق لیظهر علی الدین کله ولو کره المشرکون»

این سکه‌ها نشان‌دهنده مذهب و مشروعیت دینی حکومت یعقوب است و همچنین اهمیت تأکید بر دین و حکمرانی الهی را در دوره صفاریان نمایان می‌کند.

منش و حیات فردی یعقوب لیث

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که یعقوب به مذهب دلبستگی شخصی نداشت و بیشتر از آن برای مقاصد سیاسی بهره می‌برد؛ به‌طوری که فرقه یا مذهب او به‌طور دقیق ذکر نشده است. با این حال، وی در امور دینی شخصیتی با تقوا و پایبند به شریعت داشت؛ گفته شده که در شبانه‌روز بیش از ۱۷۰ رکعت نماز (واجب و مستحب) می‌خواند و روزانه هزار دینار صدقه می‌داد. او بر هوای نفس خود غلبه داشت و هیچ‌گاه به زنان یا غلامان با شهوت نگاه نمی‌کرد.

یعقوب در اداره امور و سیاست‌گذاری بسیار باهوش و با تدبیر بود و همواره با مشورت دیگران تصمیم می‌گرفت. در رسیدگی به شکایات مردم بسیار دقیق عمل می‌کرد و قبل از هر اقدام، حجت را بر افراد تمام می‌کرد. نمونه‌ای از عدالت و شجاعت او چنین نقل شده است: مردی به یعقوب شکایت کرد که دخترش توسط یک افسر شب‌ها مورد آزار قرار می‌گیرد؛ یعقوب خود با شمشیر به خانه او رفت و پس از دو روز مشکل را شخصاً حل کرد، بدون آنکه کسی دیگر دخالت کند.

از دیگر ویژگی‌های یعقوب می‌توان به حمیت، صداقت، راستی، شجاعت و نجابت اشاره کرد. او همانند مردم عادی غذا می‌خورد و کاخ یا تجملات شخصی نداشت. در سیاست مالیاتی، سخت‌گیری نداشت و تنها در مناطقی مانند طبرستان برای جمع‌آوری خراج دو ساله اقدام می‌کرد. در امور جنگ نیز، پیش از نبرد با کفار، نخست اسلام را عرضه می‌کرد و در صورت پذیرش، نه اسیری می‌گرفت و نه مالی می‌گرفت، بلکه پاداش می‌داد. یعقوب به خلفای عباسی بدبین بود، اما هیچ‌گاه با خوارج یا زنگیان علیه آن‌ها متحد نشد.

تبارنامه یعقوب لیث

یعقوب از خاندان صفاریان بود که نسب خود را به ساسانیان می‌رساند. تبارنامه او به‌صورت خلاصه به شکل زیر است:

خسرو دوم → قباد → اردشیر سوم → کیخسرو → ماهان → حاتم → سلیمان → معدل → فرقد → لیث → طاهر → علی و عمرو → یعقوب لیث (حکومت ۲۴۷–۲۶۵ق)

سایر اعضای خاندان و جانشینان یعقوب:

خلف و ابی‌الحسین

محمد، معدل، لیث

عایشه، ابویوسف، ابوالحفص عمرو

ابوالعباس، امیر ابوجعفر احمد

امیر حسین، امیر خلف

این تبارنامه نشان می‌دهد که صفاریان به‌ویژه یعقوب، نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر فرهنگی و هویتی، خود را وارث سنت‌های ایرانی می‌دانستند و تلاش داشتند تا استقلال و هویت ایرانی را پس از سقوط ساسانیان حفظ کنند.

تبلیغ کسب‌وکار شما در تمام صفحات داخلی

نمایش تبلیغات شما در تمام صفحات داخلی وبسایت به همراه دریافت لینک فالو برای بهبود سئو سایت تان. برای مشاوره و رزرو روی لینک زیر کلیک کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *