50 متن خاص و زیبا درباره اعتماد کردن
اعتماد شکستنیترین چیز دنیاست؛ حتی از عشق هم نازکتر است.
اعتماد مثل کاغذ است؛ اگر مچاله شود، هرچقدر هم صافش کنی، جای چینهایش میماند.
بعضیها لیاقت اعتمادِ ما را ندارند، فقط لیاقت آزمونش را داشتند.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر ببازی، دیگر نمیتوانی دوباره برندهاش شوی.
من به راحتی اعتماد میکنم، اما اگر شکستی، به راحتی فراموشت میکنم.
اعتماد، گرانبهاترین هدیهای است که میتوانی به کسی بدهی؛ مراقب باش آن را به هر کسی ندهی.
بعضی آدمها مثل شیشهاند؛ شفاف اما به راحتی میشکنند.
اعتمادِ دوباره؟ مثل این است که با کسی که تو را کشته، دوباره قرار ملاقات بگذاری.
وقتی اعتماد میمیرد، حتی خاطراتِ خوب هم بوی فساد میگیرند.
من میتوانم اشتباهاتت را ببخشم، اما نمیتوانم فراموش کنم که چقدر به تو اعتماد داشتم.
اعتماد، پلی است که یکبار بیشتر ساخته نمیشود.
بعضیها آنقدر کوچکاند که حتی سایهی اعتمادِ تو را هم تحمل نمیکنند.
سختترین درسِ زندگی این است که بفهمی چه کسانی ارزشِ اعتمادِ تو را نداشتند.
اعتماد مثل طلاست؛ اگر ناخالص باشد، ارزشش را از دست میدهد.
من به تو اعتماد کردم، تو به من درسِ بیاعتمادی دادی.
اعتماد، تنها چیزی است که وقتی از دست برود، دیگر نمیتوانی آن را با پول بخری.
بعضیها آنقدر پستاند که حتی اعتمادِ تو را هم میدزدند.
اعتماد مثل یک بالن است؛ یک سوراخِ کوچک کافیست تا برای همیشه نابود شود.
من به آدمها اعتماد میکنم، اما نه دوبار به یک نفر.
وقتی اعتماد از بین برود، عشق هم کمکم میمیرد.
اعتماد، تنها دردی است که هیچ مسکنی ندارد.
بعضیها لیاقتِ اعتمادِ تو را ندارند، فقط لیاقتِ آزمودنِ تو را داشتند.
اعتماد مثل باران است؛ اگر زیاد ببارد، سیل میشود و اگر نبارد، خشکسالی.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که دیگر به هیچکس اعتماد نکنم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر از دست برود، دیگر نمیتوانی آن را بازگردانی.
بعضیها آنقدر بیارزشاند که حتی اعتمادِ تو را هم نمیفهمند.
اعتماد مثل شمع است؛ یک بار که خاموش شود، دیگر روشن نمیشود.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که چقدر سادهلوح بودم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر شکسته شود، دیگر نمیتوانی آن را درست کنی.
بعضیها آنقدر پستاند که حتی اعتمادِ تو را هم میفروشند.
اعتماد مثل یک راز است؛ اگر فاش شود، دیگر ارزشی ندارد.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که چقدر احمق بودم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر از دست برود، دیگر نمیتوانی آن را جایگزین کنی.
بعضیها آنقدر کوچکاند که حتی سایهی اعتمادِ تو را هم نمیبینند.
اعتماد مثل یک گل است؛ اگر بیاعتنایی کنی، پژمرده میشود.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که دیگر به هیچکس اعتماد نکنم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر از دست برود، دیگر نمیتوانی آن را بازگردانی.
بعضیها آنقدر بیارزشاند که حتی اعتمادِ تو را هم نمیفهمند.
اعتماد مثل یک شیشه است؛ اگر بشکند، دیگر نمیتوانی آن را درست کنی.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که چقدر سادهلوح بودم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر شکسته شود، دیگر نمیتوانی آن را درست کنی.
بعضیها آنقدر پستاند که حتی اعتمادِ تو را هم میفروشند.
اعتماد مثل یک راز است؛ اگر فاش شود، دیگر ارزشی ندارد.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که چقدر احمق بودم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر از دست برود، دیگر نمیتوانی آن را جایگزین کنی.
بعضیها آنقدر کوچکاند که حتی سایهی اعتمادِ تو را هم نمیبینند.
اعتماد مثل یک گل است؛ اگر بیاعتنایی کنی، پژمرده میشود.
من به تو اعتماد کردم، تو به من یاد دادی که دیگر به هیچکس اعتماد نکنم.
اعتماد، تنها چیزی است که اگر از دست برود، دیگر نمیتوانی آن را بازگردانی.
بعضیها آنقدر بیارزشاند که حتی اعتمادِ تو را هم نمیفهمند.