زندگی و جایگاه فردوسی
ابوالقاسم منصور بن حسن توسی (۳۲۹–۴۱۶ هجری قمری / ۳۱۹–۴۰۳ هجری شمسی)، که با تخلّص فردوسی شناخته میشود، بزرگترین شاعر حماسی ایران و سرایندهٔ شاهنامه است؛ اثری که بهعنوان «حماسهٔ ملی ایران» شهرت یافته و آوازهای جهانی دارد. او را در تاریخ ادبیات فارسی با لقبهایی چون حکیم سخن و حکیم توس نیز یاد کردهاند.
پژوهشگران بر این باورند که فردوسی در حدود سیسالگی، بر پایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری، کار سرودن شاهنامه را آغاز کرد. تنها اثر قطعی او همین کتاب سترگ است. فردوسی نسخهٔ نخست شاهنامه را در سال ۳۸۴ هجری قمری (۹۹۴ میلادی)، اندکی پیش از پادشاهی محمود غزنوی، به پایان رساند و سپس در سال ۴۰۰ هجری قمری (۱۰۱۰ میلادی) در هفتاد و یک سالگی، ویراست دوم آن را تکمیل کرد.
با وجود این، آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است که اغلب انتسابشان محل تردید است. مهمترین آنها مثنوی یوسف و زلیخا و همچنین هجونامهای در نکوهش سلطان محمود غزنوی است.
بر اساس پژوهشهای ایرج افشار، تا سال ۱۳۸۵ شمسی بیش از ۵۹۴۲ اثر در زمینهٔ فردوسی و شاهنامه نوشته شده است.
فردوسی از تبار دهقانان بود و زندگی او در روزگار سامانیان آغاز شد؛ دورانی که با حمایت از زبان فارسی، فرصتی درخشان برای رشد اندیشه و فرهنگ ایرانی فراهم آمد. او در سخنوری وامدار شاعران پیش از خود بود و با تکیه بر میراث ادبی سدههای سوم و چهارم هجری، توانست شاهکاری بیافریند که تا امروز ماندگار است. فردوسی به زبان عربی آشنایی داشت، اما در نظم و نثر عرب چندان چیرهدست نبود. در «پیشگفتار بایسنقری»، نام او همراه با لقب «حکیم» آمده که برخی آن را نشانهای از ارتباط اندیشههایش با حکمت خسروانی دانستهاند.
اثر منسوب | توضیح |
---|---|
یوسف و زلیخا | مثنویای که انتسابش به فردوسی قطعی نیست |
هجونهامه | سرودهای علیه محمود غزنوی که نسبت دادن آن محل بحث است |
اندیشه و جهانبینی فردوسی
شاهنامه پیوندی میان فرهنگ ایران پیش از اسلام و فرهنگ ایران پس از اسلام برقرار کرده است. رد پای آیینهای باستانی مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا در این اثر دیده میشود؛ هرچند برخی پژوهشگران این تأثیر را بیشتر ناشی از منابعی میدانند که فردوسی بدانها تکیه داشت. خاستگاه دهقانی او نیز موجب شد که با آیینها و سنتهای ایران باستان آشنایی داشته باشد و بعدها بر دامنهٔ این دانش بیفزاید.
آنچه در جهانبینی فردوسی برجسته است، جایگاه خرد است. او خرد را سرچشمهٔ همهٔ نیکیها میدانست و باور داشت که انسان با تکیه بر خرد میتواند نیک و بد را از یکدیگر بازشناسد و به سعادت دنیوی و رستگاری اخروی برسد.
زمینهٔ تاریخی
در سدههای دوم و سوم هجری، نه تنها مردم عادی بلکه بسیاری از خاندانهای بزرگ و کهن ایرانی برای زنده نگه داشتن فرهنگ دیرینهٔ ایران و دستیابی به فرمانروایی مستقل به پا خاستند. در همین زمان، کتابهایی همچون خداینامه و دیگر متون پهلوی، بهدست ابنمقفّع و دیگر مترجمان، و با پشتیبانی خاندانهای برمکیان و سهل، از پهلوی به عربی ترجمه شد. این آثار طی یک سده در سراسر ایران پراکنده گشت و الهامبخش جنبشهای فرهنگی شد.
مرتضی راوندی نقش صفاریان و بهویژه یعقوب لیث را در گسترش ادب فارسی پررنگ میداند. اما نقطهٔ اوج این روند، با برآمدن دولت سامانی و دوران درخشان نصر بن احمد پدید آمد؛ دورهای که ریچارد فرای از آن با عنوان «دوران زرین سامانیان» یاد میکند. در این روزگار، شهر بخارا به کانون اندیشمندان و خاندانهای دانشپرور چون جیهانیان و بلعمیان بدل شد.
فرای میگوید شمار شاعران و نویسندگان این دوره در منابعی مانند یتیمةالدهر ثعالبی و لبابالالباب عوفی حیرتانگیز است؛ چراکه دربار نصر بن احمد با حضور دانشمندان دینی، شاعران، تاریخنگاران و فرهیختگان آراسته بود.
نقش سامانیان در نوزایی فرهنگی
سامانیان زمینهٔ نوزاییای را فراهم کردند که برخی پژوهشگران آن را «رنسانس اسلامی–ایرانی» میدانند.
ویژگیهای این نوزایی:
- برابری اجتماعی در فرارود، که برخلاف ساختار طبقاتی ایران پیش از اسلام بود.
- جهانیسازی اسلام، با نشان دادن اینکه دین اسلام تنها به زبان عربی وابسته نیست.
- گسترش زبان فارسی دری، از طریق ترجمهٔ متون دینی و غیردینی.
نمونههای برجستهٔ این تلاشها:
اثر | مترجم یا نویسنده | توضیح |
---|---|---|
تاریخ طبری | بلعمی | ترجمه از عربی به فارسی |
دانشنامه | خوارزمی | گردآوری در حوزههای گوناگون علمی |
سرایش تاریخ ایران باستان | دقیقی | به فرمان نوح دوم آغاز شد اما ناتمام ماند |
همین تلاشهای دقیقی بود که فردوسی بعدها ادامه داد و آن را به اوج رساند؛ تا حدی که توانست ادب پارسی میانه را از نابودی برهاند.
شرایط فرهنگی در روزگار فردوسی
در روزگار فردوسی، شور جنبش شعوبیه اندکی فروکش کرده بود، اما اندیشهٔ زنده کردن گذشتهٔ نیاکانی همچنان در میان ایرانیان میهندوست وجود داشت. بسیاری از دانشمندان و نویسندگان ایرانی به گردآوری متون تاریخی و ادبی پرداختند؛ متونی که از یورش عربها در امان مانده بود و میتوانست مبنای تاریخنگاری و شاهنامهنویسی قرار گیرد.
از جملهٔ این آثار:
- ابوالمؤید بلخی شاهنامهای به نثر نوشت.
- مسعودی مروزی شاهنامهای منظوم سرود.
فردوسی از کودکی شاهد این تلاشها بود. او در چنین فضایی رشد کرد؛ فضایی که عشق به پاسداری از فرهنگ و ارزشهای دیرینهٔ ایران در آن موج میزد. به همین دلیل، همزمان با بالندگی جسمی، ذهن و زبان او نیز در همین مسیر پرورش یافت و او را به رهروی استوار در راه پاسداری از فرهنگ ایرانی بدل ساخت.
زبان و ادب پارسی در روزگار فردوسی
به باور «لازار»، دوری خراسان و فرارود از خلافت بغداد و وجود فرمانرواییهای ایرانی ـ که عملاً مستقل از خلافت عمل میکردند ـ زمینهٔ اصلی شکلگیری و بالندگی ادب پارسی در شرق ایران بود. سامانیان، بهویژه با حمایت از فرهنگ و زبان ملی، در این روند نقش پررنگی داشتند. بااینحال، نمیتوان این حمایت را تنها عامل رشد زبان فارسی دانست؛ بلکه شرایط اجتماعی و حضور جنبشهای ریشهدار فرهنگی، پشتوانهٔ اصلی این جریان بودند.
برخلاف نواحی فارس و جبال که زیر نفوذ فرهنگ عربی قرار داشتند، در خاور ایران طبقهٔ دهقانان همچنان پابرجا بود و فرهنگ عربی تأثیر اندکی بر زندگی آنان گذاشته بود. همین گروه با پشتیبانی از شعر و روایتهای ایرانی، بستری مناسب برای پیدایش ادبیات پارسی فراهم کردند.
دلایل گسترش ادب پارسی در شرق ایران
-
پایداری دهقانان: که پاسدار آیینها و سنتهای ایران باستان بودند.
-
تداوم ادبیات پهلوی: در سدهٔ سوم هجری هنوز در فارس کاربرد داشت و موبدان زرتشتی از آن بهره میبردند.
-
نفوذ کمتر عربی: در شرق ایران، شناخت و کاربرد زبان عربی محدودتر بود و این امر به پیدایش زبانی نوین کمک کرد.
-
وجود فرهنگ شفاهی: روایتها و سرودههای مردمی به زبان دری رواج داشت و پشتوانهای برای ادبیات رسمی شد.
شعر حماسی و جایگاه آن
شعر حماسی در ادبیات فارسی، در برابر شعر غنایی جای گرفت. این گونه شعری، برخلاف شعر عربی، کاملاً ایرانی بود و پیوستگی ادبیات پیش و پس از اسلام را نشان میداد.
ویژگیهای اصلی شعر حماسی
- بهرهگیری از خرد و اندرزهای اخلاقی.
- تأکید بر ناپایداری جهان و آموزههای فلسفی.
- تأثیر اندک از اسلام و ریشه داشتن در فرهنگ کهن ایرانی.
حتی موضوعات شعر غنایی مانند وصف طبیعت نیز ریشهای پیشااسلامی داشتند.
ویژگیهای شعر پارسی در سدهٔ چهارم و پنجم هجری
به گفتهٔ ذبیحالله صفا، شعر فارسی در این دوران چند ویژگی برجسته داشت:
ویژگی | توضیح |
---|---|
شمار فراوان شاعران | بهویژه در شرق ایران، شاعران بسیاری ظهور کردند. |
طبیعی بودن زبان | شاعران به دلیل همزبانی با مخاطبان، نیازی به آموزش گستردهٔ فارسی نداشتند. |
فزونی شعر | تعداد اشعار بسیار زیاد بود؛ برای نمونه رودکی را به بیش از ۱۰۰هزار بیت منسوب کردهاند. |
سادگی و روانی | زبان شعری ساده، روان و نزدیک به گفتار مردم بود. |
نوآوری در اوزان و مضامین | وزنهای شعری تکامل یافت و اندیشههای تازه پدید آمد. |
بازتاب زندگی اجتماعی | شعر این دوره بازتابدهندهٔ شرایط سیاسی، نظامی و رفاه اجتماعی شاعران بود. |
وضعیت اجتماعی و تأثیر آن بر شعر
بسیاری از شاعران این روزگار در رفاه و آسایش زندگی میکردند. همین موضوع سبب شد که سرودههایشان آکنده از توصیف شادی، خوشی و کامرانی باشد. در عین حال، واقعگرایی و ارتباط مستقیم شاعران با محیط پیرامون، باعث شد شعرشان بازتابی از زندگی واقعی جامعه باشد و کمتر به نازکخیالی و خیالبافی افراطی روی آوردند.
داستانهای زندگی فردوسی
دربارهٔ فردوسی و شاهنامه، افسانهها و روایتهای بسیاری پدید آمده است. بیشتر این داستانها حاصل دلبستگی مردم به فردوسی و خیالپردازی شاهنامهخوانان بوده و با منابع تاریخی معتبر یا متن شاهنامه سازگار نیستند.
نمونههایی از این افسانهها
راه یافتن نسخهٔ پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام بازگشت آن به ایران به دست یعقوب لیث.
- رویارویی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان: عنصری، فرخی و عسجدی.
- فرار فردوسی به بغداد، هند، طبرستان یا قهستان پس از سرایش هجونامه.
- پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود برای تهیهٔ جهیزیهٔ دخترش.
داستان پاداش سلطان محمود: پرداخت نقره بهجای زر (به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی)، بخشیدن آن به فقاعفروش و حمامی، پشیمانی سلطان و رسیدن پاداش زر همزمان با مرگ فردوسی.
دیدگاه پژوهشگران دربارهٔ این روایتها
پژوهشگر | دیدگاه | نمونهٔ روایت مورد تأیید/تردید |
---|---|---|
خالقی مطلق | معتقد است بسیاری از داستانها افسانهاند، اما برخی را نمیتوان بهطور کامل رد کرد. | سفر فردوسی به غزنه و دیدار با محمود (در تاریخ سیستان)؛ اشارهٔ نظامی گنجوی و عطار به کشمکش فردوسی با محمود و بخشش پاداش. |
نظامی عروضی | در «چهارمقاله» مطالبی دربارهٔ زندگی فردوسی آورده که برخی محل تردید است، اما ردّ قطعی هم ندارد. | فقاعنوشی، بخشیدن پاداش محمود، گریختن از غزنه و رفتن به طبرستان نزد اسپهبذ شهریار. |
نُلدِکه | ابتدا برخی داستانها را ساختهوپرداخته دانست، اما بعدها نظر خود را تعدیل کرد. | ماجرای کاروانسرای ساختهشده با پاداش محمود. |
تقیزاده | برخی روایتهای نقلشده در پیشگفتار بایسنقری را معتبر دانسته است. | داستان کاروانسرای چاهه در سفرنامهٔ ناصرخسرو. |
روایت کاروانسرای چاهه
در «پیشگفتار بایسنقری» از داستانی برگرفته از سفرنامهٔ ناصرخسرو یاد شده است. ناصرخسرو در سال ۴۳۷ ه.ق در راه سرخس به توس کاروانسرایی بزرگ در روستای چاهه میبیند. به گفتهٔ مردم، این بنا از پاداشی ساخته شده که محمود برای فردوسی فرستاده بود؛ اما چون فردوسی درگذشته بود، وارثانش آن پاداش را نپذیرفتند.
این روایت در نسخههای اصلی سفرنامه دیده نمیشود.
بااینحال، تقیزاده احتمال درستی آن را داده و نلدکه نیز پس از مدتی از ردّ آن دست کشید.
در روزگار نو
در سدهٔ بیستم، افسانههای زندگی فردوسی به حوزهٔ سیاست و هنر نیز راه یافت.
رضاشاه که ملیگرایی را ترویج میکرد، شیفتهٔ فردوسی بود. در همین دوره:
- عبدالحسین سپنتا فیلم فردوسی (۱۳۱۳) را ساخت که از نخستین نمونههای افسانهپردازی تصویری زندگی فردوسی است.
- پیشتر نیز علی نصر در سال ۱۳۰۰ نمایشنامهای با عنوان فردوسی نوشته بود.
از سوی دیگر، برخی روشنفکران چپگرا چون علی حصوری و احمد شاملو فردوسی را بهتندی نقد کردند و او را حامی نظم طبقاتی و محافظهکار دانستند.
افسانهپردازی هنری
افسانهپردازی دربارهٔ فردوسی کمکم خود به یک هنر ستوده بدل شد. نمونههایی از این تلاشها:
بهرام بیضایی در دیباچهٔ نوین شاهنامه (۱۳۶۵)، فردوسی را غریبهای خشمگین از روزگار خود نشان میدهد که برای زنده کردن میراث ایران، داراییاش را از دست داده و جز رنج و دشنام نصیبی نبرده است.
ساتم اُلُغزاده در رمان تاریخی فردوسی (۱۳۶۹) چهرهای از فردوسی ارائه میکند که بر اساس برداشت شخصیاش بازسازی شده است.
پژوهشهای تاریخی
در کنار این افسانهها، پژوهشگران همواره کوشیدهاند از دل دادههای تاریخی و روایتهای افسانهای، چهرهٔ واقعی فردوسی را بازشناسند. یکی از مهمترین پرسشها در این زمینه، سال و جایگاه زایش فردوسی است.
زایش فردوسی
بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری / ۹۴۰ میلادی در روستای پاژ از توابع توس در خراسان به دنیا آمد.
منابع و روایتها
نظامی عروضی (وفات ۵۶۰ ه.ق): نخستین کسی بود که زادگاه فردوسی را در روستای «باز/پاژ» ثبت کرد.
برخی منابع تازهتر از روستاهای «شاداب» و «رزان» یاد کردهاند، اما بیشتر پژوهشگران این روایتها را نادرست میدانند.
استناد به گفتههای خود فردوسی
فردوسی در سه جای شاهنامه به سن خود اشاره کرده است:
در داستان جنگ بزرگ کیخسرو: از تهیدستی در ۶۵ سالگی یاد میکند و در همان بخش به ۵۸ سالگی خود و همزمانی آن با تختنشینی محمود اشاره دارد:
بدانگه که بد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت
خروشی شنیدم ز گیتی بلند که اندیشه شد تیز و تن بیگزند
در داستان پادشاهی بهرام بهرامیان: دو بار سن ۶۳ سالگی را آورده و همزمانی آن را با نخستین روز بهمن ثبت کرده است:
کنون سال من شد به شصت و سه باز به روز همایون بهمننواز
در پایان شاهنامه: سن خود را ۷۱ سال و سال پایان کتاب را ۴۰۰ هجری قمری ذکر میکند:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
🔹 با این سه نشانه، بارها سال زایش فردوسی به ۳۲۹ ه.ق بازمیگردد.
دیدگاههای دیگر
پژوهشگر | سال پیشنهادی زایش | استدلال |
---|---|---|
نلدکه | اندکی پس از ۳۲۰ ه.ق | تحلیل بر اساس رویدادهای تاریخی |
رکنالدین همایونفرّخ | ۳۱۳ ه.ق | برداشت متفاوت از شواهد متنی |
اکثریت پژوهشگران | ۳۲۹ ه.ق | استناد به خود شاهنامه و محاسبات تقویمی (مطالعهٔ شاپور شهبازی) |
نام و نشان فردوسی
کنیهٔ او «ابوالقاسم» و تخلصش «فردوسی» است. با اینحال، دربارهٔ نام اصلی و خانوادهاش اختلافهای فراوانی وجود دارد.
روایتهای مختلف دربارهٔ نام
در منابع گوناگون و دیباچهٔ نسخههای خطی شاهنامه، نامهای متفاوتی برای او ذکر شده است:
- منصور، حسن یا احمد بهعنوان نام شخصی
- حسن، احمد یا علی برای نام پدر
- شرفشاه برای نام پدربزرگ
اما معتبرترین و پذیرفتهترین صورت، ابوالقاسم فردوسی توسی است.
چرا «فردوسی»؟
دلیل انتخاب تخلص «فردوسی» به روشنی دانسته نیست. در برخی روایتها آمده است که این لقب را سلطان محمود غزنوی به او داده و مقصودش «مردی از بهشت» بوده است.
نام در منابع کهن
حسن: در عجایبالمخلوقات، تاریخ گزیده حمدالله مستوفی و «سومین پیشگفتار کهن شاهنامه».
منصور: در برگردان عربی بنداری اصفهانی، «پیشگفتار نسخهٔ فلورانس»، «پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری» و نوشتههای برگرفته از آن.
گرشاسپنامهٔ اسدی طوسی: کهنترین منبعی است که به نام، تخلص و زادگاه فردوسی اشاره کرده است.
محمدامین ریاحی پس از بررسی منابع، نام حسن بن علی را پذیرفتنیتر دانسته و آن را با برخی نشانهها از گرایشهای شیعی فردوسی سازگار میبیند؛ هرچند او را همچون دیگر پژوهشگران، از هرگونه تعصب مذهبی برکنار میداند.
روایتهای مربوط به پدر
برای پدر فردوسی نیز نامهای گوناگونی گزارش شده است:
- «علی» در تاریخ گزیده و «سومین پیشگفتار کهن شاهنامه»
- «مولانا احمد بن مولانا فرخ» در پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری
- «فخرالدین احمد» در هفت اقلیم
- «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» در مجالسالمؤمنین و مجمعالفصحا
- «حسن اسحاق شرفشاه» در تذکرةالشعرا
تئودور نلدکه در حماسهٔ ملی ایران تأکید میکند که لقبهایی چون «فخرالدین» در زمان نوجوانی فردوسی هنوز رایج نشده بود و ویژهٔ امیران مقتدر بوده است؛ بنابراین پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.
دیدگاههای دیگر
عمر فرّوخ در گزارش بنداری اصفهانی، نام کامل فردوسی را چنین آورده است:
ابوالقاسم منصور بن احمد بن فرّخ فردوسی
محمدرضا شفیعی کدکنی در تصحیح تاریخ نیشابور به روشی اشاره میکند که بر اساس رابطهٔ میان کنیهها و نامها در خراسان آن دوره شکل گرفته بود.
- مثلاً، اغلب «ابوالحسن»ها علی نام داشتند.
- بیشتر «ابوعبدالله»ها محمد بودند.
با همین قاعده، چون کنیهٔ فردوسی بهروشنی «ابوالقاسم» است، اگر میان منصور یا حسن تردید باشد، احتمال «حسن» قویتر خواهد بود
پرورش و بالندگی فردوسی
فردوسی بر پایهٔ اشارههای خود، از خانوادهای دهقانزاده برآمده بود. دهقانان در دوران پیش از اسلام و سدههای دوم و سوم هجری، طبقهای از زمینداران بودند که برای حفظ موقعیت مالی و اجتماعی خود به اسلام گرویده و همزمان به رسوم و سنتهای نیاکانی عشق میورزیدند. فرزندان این طبقه با آداب و فرهنگ ایرانی پرورش مییافتند و نگهبان ارزشهای ملی و سنتهای دیرینه بودند. فردوسی نیز در چنین محیطی رشد کرد و این زمینه فرهنگی، پایه و زیربنای تواناییهای ادبی او را شکل داد.
دربارهٔ دوران کودکی و نوجوانی فردوسی اطلاعات مستقیم در دست نیست و بیشتر آنچه از منابع کهن به چشم میخورد، افسانه و خیالبافی است. با این حال، بررسی ساختار زبان و بافت تاریخی-فرهنگی شاهنامه نشان میدهد که او در سالهای جوانی با مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتههای پیشینیان، سرمایهٔ ادبی و فرهنگی فراوانی اندوخته بود؛ سرمایهای که بعدها در سرایش شاهنامه به کارش آمد.
این دوران زندگی فردوسی همزمان با حکومت سامانیان بود، سلسلهای که از ادب فارسی حمایت میکرد و بستری فراهم آورد تا فرهنگ ایرانی بازتاب و بالندگی یابد. فردوسی در توس میزیست، جایی که داستانهای کهن ایرانی در میان مردم محبوبیت داشت و خود او در دیباچهٔ شاهنامه به ستایش «نامورنامهٔ ابومنصوری» پرداخته و گفته است: «جهان دل نهاده بر این داستان»، نشاندهندهٔ علاقهٔ مردم و بزرگان به روایتهای باستانی ایران است.
آموزش و دانش فردوسی
شاهنامه نشان میدهد که فردوسی با زبان عربی و دیوانهای شاعران عرب آشنا بوده و به برخی از متون پهلوی نیز توجه داشته است. با این حال، میزان آشنایی او با دانشهای روزگارش محل بحث است. نلدکه بر این باور است که فردوسی دانش دینی و فلسفی را به شکل رسمی نیاموخته بود و تنها به اندازهٔ یک فرد باسواد و در سطح عمومی با این دانشها آشنایی داشته است.
برخی دیگر از پژوهشگران، مانند حسن تقیزاده و شیرانی، بر این باورند که فردوسی با دانشهای روزگار خود آشنایی داشته و حتی در شعر و نثر عرب دانش گستردهای داشته است.
دیدگاهها دربارهٔ پهلویدانی فردوسی
پژوهشگر | نظر دربارهٔ پهلویدانی |
---|---|
سعید نفیسی، حبیب یغمایی، لازار | فردوسی پهلوی میدانسته است |
نلدکه، محمدتقی بهار، شاپور شهبازی، جلال خالقی مطلق | فردوسی پهلویدان نبوده است |
صفر عبدالله | فردوسی از نگاه واژهگزینی پهلوی میدانسته است |
بهگفتهٔ خالقی مطلق، میتوان پذیرفت که فردوسی عربی را آموخته بود، اما در نثر و نظم عرب چیره نبود و پهلویخوانی برای او دشوار بود؛ اگرچه قادر بود متنها را بفهمد، اما خود خواندن پهلوی برایش آسان نبود.
دانشهای فردوسی
میتوان برخی از زمینههای دانش فردوسی را در قالب یک فهرست خلاصه کرد:
- فرهنگ و تاریخ ایران باستان: تسلط کامل و بینظیر
- زبان پارسی: مهارت بیمانند در نثر و نظم
- دانشهای فرعی آن زمان: مانند ستارهشناسی و فلسفه، در شاهنامه منعکس شده، اما نمیتوان بر چیرگی او بر این دانشها نتیجه گرفت
شاهنامه نمونهای از ادبیات است که دانش تاریخی و فرهنگی فردوسی در بطن شعرهایش بازتاب یافته و نشان میدهد که او توانسته دانشهای گوناگون را با روایت و هنر ادبی ترکیب کند.
خانوادهٔ فردوسی
از زندگی فردوسی پیش از سرایش شاهنامه اطلاعات چندانی در دست نیست. تنها نکتهٔ مشخص این است که پسر او در سال ۳۵۹ ه.ق به دنیا آمد، بنابراین فردوسی باید پیش از سال ۳۵۸ ه.ق ازدواج کرده باشد. دربارهٔ همسر او اطلاعات دقیقی موجود نیست، اما برخی پژوهشگران، مانند حبیب یغمایی، محمدتقی بهار و ذبیحالله صفا، زنی را که در آغاز داستان «بیژن و مَنیژه» نام برده شده، همسر او دانستهاند.
اگر این گمان درست باشد، میتوان نتیجه گرفت که همسر فردوسی زنی فرهیخته بوده، توانایی چنگنوازی داشته و از خانوادهای دهقاننژاد برخاسته و آموزشهای معمول در این خانوادهها را دریافت کرده است.
فرزندان فردوسی
پسر:
زاده: ۳۵۹ ه.ق
درگذشت: ۳۹۶ ه.ق، در سن ۳۷ سالگی
فردوسی در این مورد در شاهنامه از پیشی گرفتن پسر بر پدر گله کرده و از خداوند آمرزش فرزندش را خواسته است.
دختر:
تنها فرزند دختر فردوسی بوده و پس از مرگ او، پاداش شاهنامه که برای او تعیین شده بود، توسط وارث پذیرفته نشد و برای تعمیر کاروانسرای چاهه هزینه شد.
نکتهٔ تاریخی
به گزارش نظامی عروضی، پس از مرگ فردوسی تنها یک دختر از او به جای ماند و فردوسی پاداش شاهنامه را برای او میخواست، اما دخترش آن پاداش را نپذیرفت و این مبلغ صرف بهبود کاروانسرای چاهه شد.
سرودههای فردوسی
آغاز سرودن شاهنامه بر پایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری، از زمانی که فردوسی سی ساله بوده، تخمین زده شده است. با این حال، با توجه به توانایی شاعر، احتمال دارد که وی پیشتر و در جوانی نیز به سرودن پرداخته باشد و شاید بخشی از شاهنامه بر پایهٔ داستانهای کهن مردم، در همان دوران شکل گرفته باشد. این نکته میتواند یکی از دلایل ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد، زیرا نسخهبرداران از روایتهای پراکنده استفاده کردهاند.
فردوسی خود در پایان شاهنامه به اشارهای دارد که گویای سرودن داستانها به صورت جداگانه و سپس گردآوری آنهاست. از جمله داستانهایی که احتمال میرود در جوانی او شکل گرفته باشند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- چند پادشاهی نخست
- بیژن و منیژه
- رستم و اسفندیار
- رستم و سهراب
- داستان اکوان دیو
- داستان سیاوش
دیگر سرودهها
به جز شاهنامه، سرودههای دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاند، اما بیشتر آنها بیپایه و نادرست هستند. برخی از این سرودهها عبارتند از:
سروده | وضعیت اعتبار |
---|---|
مثنوی یوسف و زلیخا | نسبت داده شده در پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری؛ بیشتر پژوهشگران نادرست میدانند |
قطعات، چهارپارهها، رباعیها | گمان درست بودن برخی بسیار است، اما بیشتر سرایندهٔ آنها مورد تردید است |
قصیدهها | غالباً سرودهٔ دورهٔ صفوی دانسته شده و انتساب به فردوسی مورد تردید است |
دیدگاه پژوهشگران
- هرمان اِته: گردآوری و ترجمه به زبان آلمانی
- تقیزاده: برخی سرودهها به دلیل دور بودن از سبک و زبان فردوسی، درست نیستند
- سرودههایی که احتمال انتساب به فردوسی دارند: یک غزل، دو قطعه و دو رباعی
سُرایش شاهنامه
شاهنامه، پرآوازهترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین آثار ادبیات فارسی است. فردوسی هنگامی این اثر را آغاز کرد که زبان پارسی دری تواناییهای کافی برای بیان موضوعهای گوناگون یافته بود، اما هنوز در سراسر سرزمینهای پارسیزبان یکدست نشده بود و در لهجهٔ هر شهر و ناحیه، واژهها و تعبیرهای ویژهای وجود داشت. گردآورندگان کتاب «مَسالک و مَمالِک» نیز به برخی نکات این موضوع اشاره کردهاند.
فردوسی داستانهایی را در روزگار منصور بن نوح، امیر سامانی، سروده بود. پس از آن و در دوران نوح دوم پسر منصور و پس از مرگ دقیقی، به نظم درآوردن متن شاهنامهٔ ابومنصوری را آغاز کرد. گمان میرود دقیقی به دستور شاه سامانی کار نظم شاهنامه را آغاز کرده باشد.
فردوسی ابتدا قصد داشت برای بهرهگیری از نسخهٔ منثور شاهنامه به پایتخت سامانیان سفر کند تا فرمان شاه و پشتیبانی مالی او را دریافت کند، اما پس از آنکه دوستی از همشهریانش دستنویسی از این منبع را در اختیار او گذاشت، از سفر منصرف شد و کار را در شهر خود آغاز کرد.
او در آغاز از پشتیبانی مالی امیرک منصور، فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق بهرهمند شد، اما این دوران دیری نپایید و با کشتهشدن منصور پایان یافت.
شاهنامه سرانجام در روزگار پیش از برتختنشستن سلطان محمود غزنوی به پایان رسید. این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی سالهای بعد، در پرمایهتر و پیراسته کردن آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود بود. روشن است که در ویرایش نخست، ستایش محمود وجود نداشت و بیش از آنچه که اکنون هست، ستایش منصور بن ابومنصور دیده میشد.
در ادامه، فردوسی شاهنامه را برای پیشکش به سلطان محمود آماده کرد و ویرایش تازهای از آن تهیه نمود. در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان تکمیل شد.
پایان ویرایش دوم شاهنامه زمانی بود که فردوسی هفتاد و یک ساله بود:
چو سال اندرآمد به هفتادویک
همی زیر بیت اندرآرم فلک!
تن شاهمحمودآباد باد!
سرش سبز و جان و دلش شاد باد!
چنانش ستایم که تا در جهان
سخن باشد از آشکار و نهان،
مرا از بزرگان ستایش بود!
ستایش وُرا در فزایش بود!
که جاوید باد آن خردمندمرد
همیشه به کام دلش کارکرد!
همش رای و هم دانش و هم نسب
چراغ عجم، آفتاب عرب!
سرآمد کنون قصّهٔ یزدگرد
به ماه سپندارمذ روز اِرد،
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهانداور کردگار!
به گزارش عروضی، علی دیلم شاهنامه را در هفت دفتر نوشت و فردوسی به همراه بودلف آن را به دربار غزنه نزد سلطان محمود برد. با کمک احمد بن حسن میمندی، وزیر سلطان، شاهنامه به سلطان پیشکش شد. اما به دلیل بدگویی حسودان و باور مذهبی فردوسی، محمود شاهنامه را نپسندید و به جای پاداش اولیه، تنها مبلغی برای او در نظر گرفت و سرانجام بیشتر به فردوسی داده نشد.
پس از این رویداد، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر شامل گله و انتقاد از محمود و تلخکامی شاعر بود. بر پایهٔ اشارههای هجونامه، فردوسی پس از سرایش شاهنامه، خود را هشتاد ساله معرفی میکند:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد
امیدم به یک باره بر باد شد
مدت زمان سرایش
بر پایهٔ نظامی عروضی و فریدالدین عطار: حدود بیست و پنج سال.
در هجونامه: چند بار از سی سال و یک بار سی و پنج سال سخن گفته شده است.
با در نظر گرفتن آغاز و پایان کار، طول سرایش نزدیک به سی و سه سال بوده است.
به نظر جلال خالقی مطلق: فردوسی بیش از سی سال از عمر خود را صرف سرایش شاهنامه کرده است.
رخداد | توضیح |
---|---|
آغاز نظم شاهنامهٔ ابومنصوری | پس از مرگ دقیقی |
پایان ویرایش نخست | پیش از برتختنشستن سلطان محمود |
آغاز تدوین ویرایش دوم | فردوسی در سن میانسالی |
پایان ویرایش دوم | هفتاد و یک سالگی فردوسی |
هجونامه
یکی دیگر از سرودههای نسبت دادهشده به فردوسی، «هجونامه» است؛ اثری در نکوهش سلطان محمود. به گفتهٔ نظامی عروضی، این هجونامه صد بیت داشته و از آن، شش بیت بهجای مانده است.
ویرایشهای گوناگونی از هجونامه در دست بوده که طول آن از چند ده بیت تا بیش از صد و شصت بیت متغیر بوده است. برخی پژوهشگران نسبت دادن این اثر به فردوسی را نادرست دانستهاند. محمود شیرانی، با بررسی دقیق، اشاره میکند که بسیاری از بیتهای هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمده و برخی بیتها نیز از نظر ادبی ضعیف هستند. بنابراین، به نظر او این هجونامه ساختگی است.
با این حال، محمدامین ریاحی با بررسی منابعی مانند شهریارنامهٔ عثمان مختاری، که پیش از نوشتن هجونامه توسط نظامی عروضی بوده، سرودن هجونامه توسط فردوسی را پذیرفتنی میداند. همچنین پژوهشگرانی مانند نلدکه، تقیزاده و صفا نیز به اصالت هجونامه و بنیاد برخی بیتهای آن باور دارند.
نلدکه معتقد است که واژهٔ «این نامه» در برخی بیتها نشان میدهد فردوسی هجونامه را به پیوست شاهنامه آورده تا همهٔ بیتهای پراکنده در شاهنامه که در ستایش محمود بودند، از متن پاک شود. جلال خالقی مطلق نیز بر این باور است که با وجود برساخته بودن بسیاری از بیتهای هجونامه، نمیتوان بنیاد آن را نادیده گرفت، زیرا بیتهای زیبایی در آن وجود دارد که از شاهنامه برگرفته نشدهاند. به نظر او، شیرانی بیشتر در پی حمایت از محمود بوده است.
پشتیبانان فردوسی
فردوسی در شاهنامه شش نفر را ستوده است. او منصور بن ابومنصور محمد، فرزند حکمران توس، را مردی بخشنده، جوانمرد و وفادار میداند و گرامی میدارد. تنها جایی که فردوسی بیپرده از دریافت کمک مالی سخن گفته، دربارهٔ منصور است و این ستایش پس از مرگ او بوده است، بنابراین برای جلب رضایت منصور نبوده است. فردوسی پس از ستایش محمود، ستایش منصور را از شاهنامه حذف نکرده و این نشاندهندهٔ مهر و گرامیداشت اوست.
به جز منصور، تنها کسی که پشتیبانی واقعی به فردوسی کرده، حییّ بن قتیبه است که او را با بخشش مال و معافیت از پرداخت خراج زمین یاری داده و فردوسی او را «آزاده» مینامد و ستایش میکند. جز این دو تن، در شاهنامه نشانی از کمک دیگر بزرگان، از جمله محمود، برادرش نصر، ارسلان جاذب یا دیگر اعضای دربار نیست.
علاوه بر این شش نفر، فردوسی از کسان دیگری مانند ابومنصور عبدالرزاق، دقیقی، دوست مهربان شاعر، و علی دیلم و بودلف در پایان شاهنامه یاد میکند، اما هیچکدام قابل ستایش نیستند. علی دیلم شاهنامه را پاکنویسی کرده و بودلف راوی آن بوده است و احتمالاً بابت این کار مزد دریافت میکردهاند.
وزیر دربار محمود، احمد بن حسن میمندی، اگرچه جایگاه ویژهای داشت، اما در هیچ جای شاهنامه نامی از او برده نشده است. او اهل سنت بود و با رافضیان و قرمطیان دشمنی داشت. وزیری که محمود را از رفتارش با فردوسی پشیمان کرد، حسنک بوده است، نه میمندی.
نام پشتیبان | نقش و موقعیت | نکته برجسته در شاهنامه |
---|---|---|
منصور بن ابومنصور محمد | حکمران توس، پشتیبان مالی | ستایش شده، بخشنده و جوانمرد |
سلطان محمود | سلطان غزنوی | ستایش کلی، اما کمک مالی محدود |
ابوالعباس اسفراینی | وزیر محمود | ستایش مستقیم در شاهنامه نیست |
نصر بن سبکتکین | سپهسالار خراسان، برادر محمود | ستایش مستقیم ندارد |
ارسلان جاذب | والی توس | حضور نام برده شده اما کمک مشخص نیست |
حییّ بن قتیبه | عامل خراج توس | کمک مالی و معافیت، فردوسی او را «آزاده» مینامد |
ستایش سلطان محمود در شاهنامه
فردوسی در سراسر شاهنامه بیش از هر کس دیگری سلطان محمود را ستوده و سایر ستایشها اغلب در لابهلای ستایش محمود آمده است. او در حدود دویست و پنجاه بیت محمود را ستوده و نام یا کنیهٔ او، ابوالقاسم، را نزدیک به سی بار ذکر کرده است. بااینحال، راستی و پاکیای که در بیتهای ستایش منصور دیده میشود، در ستایش محمود کمتر به چشم میآید و فردوسی گاهی او را اندرز میدهد.
ستایش محمود برای فردوسی هم دلایل عملی داشت؛ پشتیبانی و امید او به پاداش سلطان یکی از انگیزههای این ستایش بود. بااینحال، در هیچ جای شاهنامه نشانی از دریافت کمک مالی از محمود دیده نمیشود.
از سوی دیگر، فردوسی در قلمروی سلطان مقتدر، سنیمذهب و ترکزادهای مانند محمود مجبور بود برای حفظ جان و موقعیت خود، شاهنامه را به نام او تمام کند و او را با بلندترین و رساترین واژهها ستایش نماید. گزینهٔ دیگری جز ستایش نبود؛ ترک زادگاه یا دست کشیدن از سرایش شاهنامه غیرممکن بود.
نکته | توضیح |
---|---|
تعداد بیتهای ستایش | حدود ۲۵۰ بیت |
تکرار نام | نزدیک به سی بار |
انگیزه فردوسی | حفظ جان، موقعیت و امید به پاداش |
تفاوت با ستایش منصور | راستی و پاکی بیتها کمتر، اندرزدهی آشکار |
نتیجه | شاهنامه به نام محمود سروده شد و او با بلندترین واژهها ستوده شد |
درگذشت و آرامگاه فردوسی
سال دقیق درگذشت فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در منابع کهن مشخص نشده بود. نخستین منبعی که به زمان مرگ او اشاره کرده، «پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری» است که سال مرگ را ذکر کرده است. این نوشته امروزه از نظر اعتبار چندان معتبر نیست و تذکرهنویسان پسین همین تاریخ را بازگو کردهاند.
برپایه گزارش نظامی عروضی و برخی منابع دیگر، زمان مرگ فردوسی نزدیک به پایان دورهای است که محمود از رفتار خود با او پشیمان شد و پاداش درست او را فرستاد. برخی پژوهشگران، با توجه به سن و توانایی فردوسی در اواخر زندگی، سال مرگ او را متفاوت دانستهاند و اختلاف نظرهایی بین منابع وجود دارد.
به دلیل شیعه بودن فردوسی، واعظ شهر از خاکسپاری او در گورستان مسلمانان جلوگیری کرد و در نتیجه، او را در باغی درون شهر تابَران توس، نزدیک دروازه شرقی رَزان، به خاک سپردند. آرامگاه فردوسی به مرور زمان زیارتگاه اهل دانش و فرهنگ شد و بارها بازسازی گردید.
ساخت نخستین بنا بر آرامگاه او به سپهدار توس نسبت داده شده، هرچند برخی منابع این موضوع را درست نمیدانند. در دورهٔ صفوی و سپس به فرمان رضاشاه، مقبره بازسازی و به شکل امروزی درآمد. آندره گدار پایهریزی مقبره را انجام داد، اما طرح او که هرمی مانند اهرام مصر بود، توسط ذکاءالملک فروغی رد شد و حسین لرزاده طراحی ملی و ایرانی مقبره را اجرا کرد. طرح او طی هجده ماه تکمیل شد و در جشن هزاره فردوسی به پایان رسید. در بالای قبر، چهارکاسهای به نشانه ارکان اربعه شیعه نصب شد که بعدها در تعمیرات حذف شد. در دهه سی شمسی، هوشنگ سیحون بنا را استحکام بخشید.
دوره تاریخی | اقدام انجام شده |
---|---|
درگذشت و دفن | در باغ تابَران توس، نزدیک دروازه شرقی رَزان |
صفویان | بازسازی آرامگاه پس از خرابیها |
دوران رضاشاه | بازسازی کلی مقبره؛ پایهریزی توسط آندره گدار |
طراحی ملی | حسین لرزاده مقبره را با طرح ایرانی تکمیل کرد |
دهه ۳۰ شمسی | هوشنگ سیحون بنا را استحکام داد |
جهانبینی فردوسی
برپایهٔ بیتهایی در شاهنامه و منابع نخستینی مانند گزارشهای نظامی عروضی و نصیرالدین قزوینی، فردوسی یک مسلمان شیعه بود، اما برخی پژوهشگران در سالهای اخیر دربارهٔ کیش او تردید کردهاند. برخی او را شیعه دوازدهامامی دانستهاند، برخی دیگر همچون نلدکه، شیعه میدانستند ولی جزو غلات شیعه نمیشمردند. برخی پژوهشگران نیز او را شیعهٔ زیدی یا اسماعیلی میدانستند. با کنار گذاشتن بیتهای افزودهشده در ستایش ابوبکر، عمر و عثمان، شکی باقی نمیماند که فردوسی شیعه بوده است. همچنین توس از دیرباز کانون تشیع بوده و خاندان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق نیز ظاهراً شیعه بودند.
فردوسی نسبت به مذهب آسانگیر بود و کیش نیاکانش را پاس میداشت. اگرچه او در شاهنامه گاه لحظاتی را ثبت میکند که برگرفته از منابع ایران باستان است، اما نشانگر ایمان اسلامی ژرف نیست. بااینحال، فردوسی در دیباچهٔ شاهنامه کیش خود را اسلام راستین میدانست و تعصب به تشیع داشت. این دوگانگی را میتوان به پیوند باور شیعی با مبارزههای میهنی در خراسان نسبت داد، جایی که خلفای بغداد و طرفدارانشان در ایران بین مجوس، زندیق، قرمطی و رافضی تفاوتی نمیگذاشتند. نلدکه میگوید فردوسی بالاتر از همه این گفتگوها، یکتاپرست بود و پیوند خود با نیاکانش را حفظ کرده بود.
فردوسی بهراستی خداپرست و یکتاپرست بود و این باور را دربارهٔ همهٔ پهلوانان، حتی اسکندر، رعایت میکرد. او در برخی جاها خود را مسلمان قلمداد میکند، اما تعصب مذهبی شدید نداشت. بااینحال، تمایل و ارادت شدید او به علی بن ابیطالب آشکار است و این رفتار نیازی به جلب توجه سلطان محمود نداشت.
شاپور شهبازی و دیگر پژوهشگران معتقدند که هماهنگی میان باورهای شیعی و احساسات میهنی در شاهنامه و توس باعث شده بود که بسیاری ایرانیان به زرتشتیگری متهم شوند. افزون بر این، آنچه در شاهنامه به دشمنی با عرب یا اسلام یا طرفداری از زرتشتیگری بهنظر میرسد، بیشتر برگرفته از منابع کهن است و نمیتوان آن را با باورهای شخصی فردوسی یکی دانست. فردوسی خود هیچگاه از اسلام بدگویی نکرده و همواره پیامبر و خاندان او را با احترام یاد کرده است.
پژوهشگر | دیدگاه دربارهٔ مذهب فردوسی |
---|---|
نلدکه | شیعه، جزو غلات شیعه نیست |
شیرانی | شیعهٔ زیدی یا سنّی |
محیط طباطبایی | شیعهٔ زیدی |
عباس زریاب خویی | شیعهٔ اسماعیلی |
احمد مهدوی دامغانی | شیعهٔ دوازدهامامی |
مَلِکالشعرای بهار | تردید دربارهٔ شاخهٔ دقیق شیعه |
حکمت و اندیشهٔ فردوسی
آنچه فردوسی به آن میپرداخت، فراتر از جنبهٔ شعری بود و ماهیتی دانشورانه داشت. او افسانهنویس نبود و با ریزبینی منابع خود — به ویژه شاهنامهٔ ابومنصوری — را بررسی میکرد، هرچند از منابع دیگر نیز بهره میگرفت. فردوسی توانست از میان انبوه دانستههای در دسترس، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.
درونمایههای گونهگون شاهنامه بیواسطه از ادب اخلاقی پارسی میانه گرفته شدهاند. آرمان و باور شاهنامه، که در سراسر آن یکدست بهچشم میخورد، برگرفته از ایران روزگار ساسانی است؛ زمانی که درستی و راستی پادشاهان، فرمانبرداری مردم از آنان و ستیز جاودان میان نیکی و بدی — که در جنگهای ایران و توران بازتاب یافتهبود — اندیشهای همگانی بود. شاهنامه گزیدهٔ همهٔ میراث ایران باستان است که در سدههای پس از ساسانیان، بهویژه میان دهقانان، زنده مانده بود. آنان شاهنامه را چون داستانی ساده نمینگریستند، بلکه سرچشمهٔ گذشتهٔ خود و نگاهبان آگاهی ملی میدانستند.
به نوشتهٔ خالقی مطلق، فردوسی به سبب منش دهقانی، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران آشنایی داشت و بر دامنهٔ این آگاهیها افزود، بهگونهای که این دانستهها جهانبینی شعری او را بنیان نهاد. نمونهٔ بارز آن آیین بادهگساری است؛ فردوسی بر پایهٔ باورهای کهن ایرانی، می را نمایندهٔ واقعیت ذات و گوهر آدمی میدانست و معتقد بود انسان باید در گاه شادی، شراب بنوشد، اما شادی و مستی واقعی از راه بادهخواری درست حاصل میشود، نه از مستی سطحی. او اعرابی را که با آیین میگساری بیگانهاند، نکوهش میکند.
محور | ویژگیها و دیدگاه فردوسی |
---|---|
ماهیت کار | دانشورانه، پژوهشی، گزیده و گردآوری شده از منابع معتبر |
منبع الهام | شاهنامهٔ ابومنصوری، ادب اخلاقی پارسی میانه، میراث ایران باستان |
باورها | درستی و راستی پادشاهان، فرمانبرداری مردم، ستیز میان نیکی و بدی |
جهانبینی | آمیخته با فرهنگ و آیینهای باستانی، نشانههای اخلاق و حکمت |
آیین بادهگساری | مینماد واقعیت ذات و گوهر آدمی، شادی واقعی از راه درست بادهخواری |
نگاه به گذشته | شاهنامه بهعنوان سرچشمهٔ گذشته و نگاهبان آگاهی ملی |
خرد و حکمت در شاهنامهٔ فردوسی
خالقی مطلق میگوید فردوسی با فیلسوفانی که در پی اثبات وجود خدا بودند، مخالفت داشت. او باور داشت که خدا را نمیتوان با خرد، دل یا دلیل یافت، بلکه وجود، یکتایی و قدرت خدا با صِرفِ وجود آفرینش بهخودیخود تثبیت میشوند. به همین دلیل فردوسی خدا را میپرستید اما دربارهٔ چرایی و چگونگی ایمان خاموش بود. به باور او، همه چیز از خوب و بد تنها به ارادهٔ خدا برای انسانها رخ میدهد. این باور گاهی در شاهنامه با سرنوشتباوری — که اثر آیین زروانی در روزگار ساسانی است — دچار دوگانگی میشد.
بااینحال، فردوسی هر جا که توانست از بزرگداشت خرد و دانش دریغ نکرده و آن را مایهٔ رستگاری دانست. او در ستایش خرد، به پیروی از حکیمان، آن را نخستین آفریدهٔ خداوند پنداشت و سرودهٔ خود را با ذکر خرد آغاز کرده است:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
به نوشتهٔ خالقی مطلق، فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبیها میدانست. حتی زندگی یا ناراحتیها، غمها و شادیها، همه بر اثر بود و نبود خرد هستند و شخص خردمند با برنامهٔ زندگی مرتب، همواره در حال پیشروی است و به اوج انسانیت میرسد. او بر این باور بود که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمیشناسد و از این راه به نیکبختی در این جهان و رستگاری در آن جهان دست مییابد:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد بهر دو سرای
ازو شادمانی و زویت غمیست
و زویت فزونی و هم زو کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یکزمان
چه گفت آن سخنگوی مرد از خرد
که دانا ز گفتار او برخورد:
کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هوشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی بهر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند
فردوسی در شاهنامه، خرد و کمخردی را بهوضوح متمایز میکند. همهٔ انسانها از خرد غریزی بهره دارند، اما خرد تجربی تنها با بهکاربستن خرد غریزی حاصل میشود. هرچه آدمی خردورزتر باشد، پُرخردتر خواهد شد، وگرنه کمخرد یا بیخرد خواهد شد. پُراندیشی همیشه نیک نیست، چرا که خرد میتواند هم در راه نیک باشد و هم بد. اهریمن بدخرد است، نه بیخرد؛ بیخرد نادان است، اما بدخرد، بداندیش است. انسان هدف بنیادین آفرینش است و همهٔ آفریدگان برای او هستند، چرا که تنها انسان با نیروی جداکردن نیک و بد، یعنی خرد، آراسته شده است و از او بازخواست میشود:
نخستین نشان خرد آن بود
که از بد همه ساله ترسان بود
بداند تن خویش را در نهان
به چشم خرد جست راز جهان
خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود
بداند بد و نیک مرد خرد
بکوشد ز داد و بپیچد ز بد
در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است. در فرهنگ مردمی، انسانی که بادانش و اندیشمند باشد، دور از هوسها بیندیشد و به چشمی جز چشم سر به جهان نگاه کند، حکیم خوانده میشد. فردوسی نیز چنین انسانی بود: ژرفنگر، آزاداندیش، تیزبین و نکتهسنج در رویدادهای گذشته و حال.
جدول خلاصهٔ خرد و حکمت فردوسی
محور | دیدگاه فردوسی |
---|---|
نگاه به خدا | یکتاپرست، ایمان بدون تحلیل خردی، ارادهٔ خداوند تعیینکنندهٔ همه چیز |
خرد | سرچشمه و سرمایهٔ همه خوبیها، راهنمای زندگی و نیکبختی انسان |
تمایز خرد | انسانها از خرد غریزی بهرهمندند، اما خرد تجربی با تمرین و تجربه حاصل میشود |
نیک و بد | خرد، نیروی جداکردن نیک و بد است؛ پُرخرد = خردمند، کمخرد = کمتجربه، بدخرد = بداندیش |
هدف آفرینش | انسان، محور آفریدگان و پاسخگوی کردار خویش |
عنوان حکیم | فردوسی نمایندهٔ انسان بادانش، ژرفاندیش و نکتهسنج است |
حکمت و خردورزی در شاهنامه از دیدگاه خالقی مطلق
به باور جلال خالقی مطلق، شاهنامه بزرگترین منبع فرهنگ ساسانی است که بر فرهنگ فردوسی نیز اثرگذار بوده است. از همینرو، فردوسی را حکیم مینامند. حکمت او سرچشمهٔ فلسفی ندارد، بلکه حکمت او عملی و اخلاقی است. بررسی اخلاق در شاهنامه خود کتابی سترگ میشود و خالقی مطلق شاهنامه را حماسهای معنوی میداند. او معتقد است شاهنامه فلسفهٔ زندگی از دیدگاه فردوسی است و سراسر سرود مهر ایران است.
فردوسی سراسر شاهنامه را سرشار از پند و اندرز به فرمانروایان میداند. نمونهٔ آن اندرز خسروپرویز به پسرش شیرویه است که به گفتهٔ خالقی مطلق شایستهٔ آویختن پیش چشم سردمداران است:
که ایران چو باغیست خرّمبهار
شکفته همیشه گلِ کامگار،
پر از نرگس و نار و سیب و بهی؛
چو پالیز گردد ز مردم تهی،
سپرغم یکایک ز بُن برکنند
همه شاخ نار و بهی بشکنند!
سپاه و سِلیحست دیوار اوی
به پَرچینشبر نیزهها خار اوی!
اگر بفگنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ!
نگر تا تو دیوار او نفگنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی!
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کین آختن!
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشهٔ بد منه در میان!
چو سالی چُنین بر تو برگذرد
خردمند خواند ترا بیخرد!
نمودهای اخلاقی و خردورزانه در شاهنامه
فردوسی نمودهای اخلاقی را سرچشمهٔ خرد میداند. بنیاد آن شامل موارد زیر است:
دوری از کردارهای ناشایست و پرهیز از شتاب و غرور
بردباری و نرمی در رفتار
شناخت ارزش و جایگاه دیگران
چشم نداشتن به زرق و برق زندگی
سخن به هنگام گفتن
با دوستان دانا نشستوبرخاست کردن
رهنمون کردن نادانان به راه خرد
فرمانبرداری از خداوند
خرد در نظر فردوسی یک نیروی درونی و معنوی است و قدرتی خدایی دارد که دارندهٔ آن را به برترین جایگاههای انسانیت میرساند. خرد وجه تمایز انسان از حیوان است و بود و نبود انسان به آن وابسته است.
فردوسی با وجود پر کردن شاهنامه از کارهای شگفتانگیز و سحر و جادو، توجه ویژهای به امور خردورزانه و ارزش خرد دارد. در بیت نخست شاهنامه، خرد بهعنوان دهش پربهای خداوند معرفی شده و بخش دوم دیباچهٔ شاهنامه نیز ویژهٔ آن است:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
محور | دیدگاه فردوسی |
---|---|
نوع حکمت | عملی و اخلاقی، فلسفهٔ زندگی |
نمودهای خرد | دوری از کردار ناشایست، بردباری، نرمی، شناخت ارزش دیگران، سخن به هنگام، راهنمایی نادانان |
قدرت خرد | نیروی درونی و معنوی، وجه تمایز انسان از حیوان، زمینهٔ رستگاری و نیکبختی |
دیباچه شاهنامه | خرد دهش پربهای خداوند است و بنیاد همهٔ اندرزها و پندها |
ارزش اخلاقی | سراسر شاهنامه سرشار از پند و اندرز برای فرمانروایان و مردم |
فردوسی در سخن خود امانتدار و حقشناس است. او در گفتار خود بیپرده سخن میگوید، نمونه آن انتقاد از شعر دقیقی و فراخواندن پادشاهان به دادگستری است. باور به ماندگاری نام نیک، انصاف در برابر دشمن، ستایش کوشش و دانش، مهر به همسر و فرزند، ستایش درنگ در کارها، نکوهش تنبلی، آز، دروغ و رشک، و همچنین باور به ناپایداری جهان از دیگر ویژگیهای اوست. در نهایت، فردوسی خودآگاه است؛ خودآگاه دربارهٔ درستی باورها و گفتههایش و خودآگاه دربارهٔ آفریدههای جاودانی خود.
او از معدود شاعران زبان فارسی است که نجابت گفتار و پاکی سخن او آلوده نشده و حتی واژهای زننده یا ناسزا از او سر نزده است. هر جا که ناگزیر بوده خشم قهرمانان را به نظم درآورد، هیچگاه از حد متعارف فراتر نرفته است. این عفت کلام و نجابت بیان، او را قادر ساخته تا مضمونهای تازه و خلاقانهای خلق کند که در اوج نازکخیالی و آفرینندگی هستند.
محمدعلی اسلامی ندوشن باور دارد که شاهنامه، ایلیاد و اُدیسه هومر، مَهاباراتا و رامایانا سرچشمههای آریایی دارند و شباهتهایی میان آنها دیده میشود. با این حال، فردوسی از هومر تأثیر نگرفته است؛ زیرا با شرایط فرهنگی و روزگار او، امکان آگاهی از آثار هومر وجود نداشته است.
فردوسی در شاهنامه از آیینهای زروانی، مزدیسنا و مهرپرستی بهره برده است. زروان جایگاه ویژهای دارد و فردوسی رویارویی زادگان زروان، هرمزد و اهریمن را به خوبی نشان میدهد. این رویارویی در سراسر شاهنامه و در چهرههای گوناگون دیده میشود. داستان زروان و شاهنامه هر دو روایتگر کوششهای ملتی است که برای حفظ خویش در برابر دشمنان تلاش کردهاند و فردوسی این اندیشه را در جنگهای ایران و توران و داستان پهلوانان و دیوسیرتان به تصویر کشیده است. در داستانهای کیومرث، سیامک، تهمورث، هوشنگ و جمشید، دیوان نقش بنیادین دارند.
بهرهٔ فردوسی از آیینهای باستانی
سجاد آیدنلو معتقد است که فردوسی بیش از همه از باورهای مزدیسنایی و مهری بهره برده است و این بهرهگیری از دیگر آیینهای ایران باستان بیشتر است. بهعنوان نمونه، سپیدمویی زال و بیزاری سام از او نه تنها بیانگر داستان زایش اهریمن از زروان نیست، بلکه نشاندهندهٔ باور مزدیسنایی است که نقصان آفرینش را نشانهای اهریمنی میداند. این نگرش در داستان پیوند جمشید و خواهرش، جمگ، و زایش جانوران از دیوان نیز دیده میشود. علاوه بر این، سام با پریدخت، دختر فغفور چین از نژاد پریان، پیوند میبندد که این خود نشانهٔ نقص آفرینش زال است.
نشانههای آیین مزدیسنا در شاهنامه گستردهتر است و شامل موارد زیر میشود:
محور | دیدگاه فردوسی |
---|---|
نگاه به خدا | یکتاپرست، ایمان بدون تحلیل خردی، ارادهٔ خداوند تعیینکنندهٔ همه چیز |
خرد | سرچشمه و سرمایهٔ همه خوبیها، راهنمای زندگی و نیکبختی انسان |
تمایز خرد | انسانها از خرد غریزی بهرهمندند، اما خرد تجربی با تمرین و تجربه حاصل میشود |
نیک و بد | خرد، نیروی جداکردن نیک و بد است؛ پُرخرد = خردمند، کمخرد = کمتجربه، بدخرد = بداندیش |
هدف آفرینش | انسان، محور آفریدگان و پاسخگوی کردار خویش |
عنوان حکیم | فردوسی نمایندهٔ انسان بادانش، ژرفاندیش و نکتهسنج است |
آیدنلو در پاسخ به هوشنگ دولتآبادی که کیش شاهان شاهنامه را تا پیش از گشتاسب زروانی میداند، اظهار میکند که نشانههای زرتشتی و مهری بودن در ایران پیش از زرتشت مستحکمتر هستند.
او دربارهٔ رستم چنین نتیجه میگیرد:
زرتشتی بودن: در رأی نخست بر پایهٔ داستانها و کردارهای او قابل پذیرش است.
مهری بودن: با توجه به نشانههای درون و بیرون شاهنامه، مهری بودن او محتملتر و درستتر است.
نتیجه: گرچه مهری بودن رستم قطعی نیست، اما در مقایسه با زروانی بودن برتری دارد.
بهطور کلی، شاهنامه بازتابی از ترکیب باورهای کهن ایرانی است که فردوسی با دقت و گزینش در آنها، آیینها و اندیشههای ایرانی را به شکل هنرمندانه در منظومهٔ حماسی خود ثبت کرده است.
حکمت خسروانی و شاهنامه
هانری کوربن میگوید که سهروردی در حکمت اشراق خود آمادگی آن را دارد که نشانههای حکمت را در قرآن و حتی شاهنامه بنمایاند؛ بهگونهای که شاهنامه در وجود عارف جلوه کند و تاریخ نفس و عالم نفس در آن بازتاب یابد. بدین ترتیب، حماسهٔ قهرمانی با حماسهٔ عرفانی پیوند مستقیم پیدا میکند.
فرزاد قائمی بر این باور است که نظام معرفتی حکمت خسروانی بر پایهٔ صدور کثرت از وحدت شکل گرفته است؛ به این معنا که برای هر موجود مادی، پیشنمونهای فرامادی و مثالی در نظر گرفته میشود. از همینرو، اهورامزدا در مقام خدا و بزرگدارندهٔ جان و خرد، گوهر آغازین نفس و عقل در هستی است و فردوسی نیز این نگرش را در نخستین مصراع شاهنامه بازتاب داده است.
الیاس نورایی معتقد است که نور یکی از موضوعهای اصلی حکمت خسروانی است و در شاهنامه و حکمت اشراق سهروردی نیز دیده میشود. به باور او، پیام فردوسی پیام خرد مینوی و نور است که سهروردی نیز آن را به زبان عارفانه بیان کرده است. وی میافزاید مسئلهٔ فرّهٔ ایزدی یا خْورنَه اوستایی که از بنیادهای اندیشهٔ سهروردی است، به نور بازمیگردد؛ و فردوسی آن را بنیاد مشروعیت و رواداری فرمانروایی پادشاهان شاهنامه، مانند کیخسرو، میداند.
کتابها و منابع پارسی میانه
داستانها و گزارشهای حماسی ایران در چندین سده گردآوری شد. در روزگار پایانی ساسانی، مایهها و عناصر اصلی حماسهٔ ایرانی تدوین شد و به شکل سالنامهای و به زبان پارسی میانه با نام خوتای نامگ یا «کتاب شاهان» نگارش یافت. این کتاب گزارش دانشورانهای بود که واپسین ویرایش آن احتمالاً در روزگار یزدگرد سوم انجام شد، اما اکنون از میان رفته است.
گذشته از خداینامه، گزارشهای پراکندهٔ دیگری نیز وجود داشته که تنها یک سروده به نام «یادگار زریران» از آن باقی مانده است. با گسترش زبان پارسی نوین، این منابع بازآفرینی شدند و سامانیان علاقهٔ ویژهای به آن داشتند. در این میان، چندین شاهنامهٔ منثور و منظوم نوشته شد که ویژگیهای آن عبارت بودند از:
- تفاوت آشکار زبان شعر حماسی با شعر غنایی
- بهرهبردن کمتر از واژگان عربی
- استفاده بیشتر از واژگان کهن ایرانی
به باور پژوهشگران، این ویژگیها احتمالاً از آثار پارسی میانه یا سنت شفاهی مردمی سرچشمه گرفتهاند. لازار معتقد است که منبع بنیادین فردوسی برای سرایش شاهنامه، شاهنامهٔ ابومنصوری بوده است؛ این اثر توسط انجمنی از چهار زرتشتی گردآوری شده و فردوسی علاوه بر آن، از منابع دیگر نیز بهره برده است.
شعوبیه
شعوبیه جنبشی بود که در سدهٔ دوم و سوم هجری قمری شکل گرفت و عمدتاً مَوالیِ عجم و ایرانیان را در واکنش به برتریجویی نژادی عرب، بهویژه امویان، گرد هم آورد. این گروه همهٔ اقوام جهان را برابر میدانست و از همینرو «اهل تَسویه» خوانده میشدند؛ تفاخُر و تعصب عرب را برخلاف آموزههای اسلام میپنداشتند.
مردمان ناراضی از رفتار عربها به شعوبیه میپیوستند و باور داشتند که عرب نه فضیلت و برتری خاصی دارد و نه صنعت، هنر، دانش یا حکمت قابل عرضه به جهان. شعوبیه تأکید داشتند که قرآن و اسلام اختصاصی به عربها ندارد و هر قومی میتواند از آموزههای آن بهرهمند شود.
این جنبش از اواخر دوران اموی پدید آمد و از ادبیات فارسی میانه برای اثبات برتری عجم بر عرب بهره گرفت. آثار شعوبیه اغلب به عربی ترجمه میشد و در زمان عباسیان این جنبش توسعه یافت، زیرا عباسیان تعصب نژادی عربی نداشتند و بیشتر خاستگاهشان خراسان بود؛ بنابراین شعوبیه توانستند آزادانه دیدگاههای خود را بیان کنند.
فرقههای مسلمان اعم از شیعه، سنی و حتی خوارج، باور به برابری اقوام مسلمان با شعوبیه داشتند. شعوبیه آثاری دربارهٔ فضایل عجم و نکوهش عرب نگاشتند که بیشتر آنها از بین رفته و تنها در فهرستها ذکر شده است.
فردوسی و دیدگاه شعوبی
فردوسی، همچون دقیقی، در یادکرد مفاخر ملی و میهنی، دیدگاهی شعوبی داشت. برخی پژوهشگران مانند صفا بر این باورند که رافضی خواندن فردوسی نیز نتیجهٔ تأثیر شعوبیه بر اوست.
عبدالحسین زرینکوب معتقد است که فردوسی در روایت حملهٔ اعراب به ایران و دیگر جنگها، متأثر از روایاتی بوده که موبدان پس از یزدگرد سوم به خداینامهها افزودهاند. این تأثیر سبب شد که روح شعوبی و بیگانهستیزی در شاهنامه دمیده شود، بهگونهای که:
- فاتحان ایران را پست و حقیر نشان دهد
- شکست سپاه ایران را به گردن تقدیر الهی بیاندازد
بدین ترتیب، شاهنامه در بسیاری از روایتهای تاریخی، هم حامل پیام ملیگرایی است و هم بازتابدهندهٔ نگرش شعوبی فردوسی.
سبک خراسانی، بهویژه رودکی و دقیقی
دوران خراسانی، مهمترین روزگار حماسهسرایی در ایران بهشمار میآید. در این دوره، مسعودی مروزی، دقیقی و فردوسی هر سه آثار حماسی خود را آفریدند که سبب رواج نظم داستانهای منثور پهلوانی و ملی و همچنین سرایش داستانهای حماسی دیگر در دوران سلجوقی شد.
غزل این دوران ادامهٔ مسیر اواخر سدهٔ سوم و آغاز سدهٔ چهارم هجری قمری است. سرایندگان نامی آن دوره عبارتند از:
- رودکی و شهید بلخی در آغاز دوران
- دقیقی، فرّخی سیستانی و عنصری در ادامه
- در این دوران، مدیحهسرایی، حکمت و وعظ، داستانسرایی و بیان حکایت و مثل نیز رواج داشته است.
بهباور لازار، فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خود بود؛ کسانی که در بیش از یک سده، زبان فارسی را گسترش دادند، ساختار آن را روشن کردند و رسانهٔ ادبی آن را به اوج رساندند. فردوسی معتقد بود که اگر دیگران زبان و شعر پارسی را به بلوغ نمیرساندند، شاهنامه یارای پیدایش نداشت. شاهنامه فرصتی بود تا گذشته در یادها پایدار بماند و زبان ادبی نوین، توانمندی خود را برای خلق شاهکارهای ادبی نشان دهد.
محمدجعفر یاحقی نیز بر این باور است که سرودههای پراکندهٔ شاعران بیدیوان یا سرایندگانی مانند ابوشکور بلخی، دقیقی و مسعودی که همگی در بَحرِ متقارب سروده شدهاند، پیشینهای برای شاهنامه و شاهنامهسرایی فراهم کردهاند و فردوسی از آنها بهره برده است.
فردوسی نخستین بار در روزگار پادشاهی نوشینرَوان، در داستان آوردن کلیله و دمنه از هند و به پهلوی برگرداندن آن، از رودکی یاد میکند و سرودهٔ او را میستاید. سپس دو بار دیگر در سرگذشت خسروپرویز بدون اشاره مستقیم به کار رودکی دربارهٔ کلیله و دمنه، از این کتاب یاد میکند. این یادکرد برجستهٔ رودکی در شاهنامه نشان از علاقهٔ ویژهٔ فردوسی به هنر او و بهرهمندی از سرودههای رودکی دارد.
نقش رودکی و دقیقی در شکلگیری شاهنامه
به باور محمدجعفر یاحقی، رودکی و فردوسی هر دو زاییدهٔ روزگار خردورزیاند؛ خردورزیای که در زمان شاهان سامانی پدید آمد و با پشتیبانی از زبان پارسی، عصری درخشان برای پرورش زبان و اندیشهٔ آریایی ایجاد کرد. در این عصر، رودکی، شهید بلخی و ابوشکور پروردهٔ آن خردورزی بودند و زمینه برای اوج این دانشمداری و خردورزی در شاهنامهٔ فردوسی فراهم شد. یاحقی میگوید که گفتار فردوسی دربارهٔ فرهنگ، خرد، مرگ و دوستی اهل بیت پیامبر اسلام یادآور سرودههای رودکی است، هرچند برداشت این دو شاعر از جهانشناسی روزگار خود ناشی میشود، اما همین همانندی، نزدیکی این دو را بیشتر کرده است.
بیگمان هدف فردوسی از یادکرد سرودهٔ دقیقی در شاهنامه، کاستن از ارزش کار او نبوده، بلکه حفظ و نگاهداری اثر دقیقی بوده است. در ماجرای خوابدیدن دقیقی، فردوسی میگوید که شاعری از او خواسته سرودهاش در شاهنامه آورده شود و فردوسی چنین کرد و در پایان، سرودهٔ دقیقی را سنجید و او را شاعری بزرگ در مدح دانست، اگرچه در داستانسرایی استاد نبود. برای نامهٔ خُسرُوان نیز باید طبعی روان و چابک داشت و از همین رو، دقیقی را راهبر خود در این کار دانست و بر او آفرین گفت.
با نگاهی به سرودههای باقیمانده از دقیقی، او شاعری توانمند و آگاه بوده که ذوقی خوش و طبعی لطیف داشته است و سرایندگان از او به بزرگی و استادی یاد کردهاند. تردیدی نیست که دقیقی پیشگام در سرایش شاهنامه و نظم حماسههای ملی ایران است و فردوسی پس از او میآید، اما میان سرودههای آن دو تفاوتهایی آشکار است که شعر فردوسی را برتر میکند. یکی از این تفاوتها، کندی شتاب رویدادها و درنگ در پیشبرد آنهاست. در شعر دقیقی، این درنگ دو سبب دارد: نخست تکرار بیهوده مطالب و دوم بیان جزئیات بیش از حد، که موجب خشک شدن شعر او میشود. در حالی که فردوسی در شاهنامه از تکرار بیهوده پرهیز کرده و روایتها را روان و جذاب ارائه میدهد. اگر شاهنامه را صرفاً سرودهٔ دقیقی میدانستیم، حماسهای با حجم بسیار سنگین و کمارزش ادبی روبهرو بودیم، اما فردوسی توانست شاهنامه را به اثری برتر، درخشان و حماسی تبدیل کند.
نقش دقیقی و فردوسی در شکلگیری حماسهٔ ایرانی
با وجود کاستیهایی که در شعر دقیقی دیده میشود، نمیتوان او را از حماسه بیگانه دانست. بسیاری از توصیفها در شعر او بسیار به سبک فردوسی نزدیکاند و حتی میتوان نمونههایی از آنها را با اندکی تفاوت در شاهنامه یافت. با این حال، دشوار است داوری کرد که این نزدیکی بهخاطر نفوذ دقیق بر فردوسی است یا خود دقیقی نیز وامدار آثار حماسی پیش از خود بوده است، زیرا بسیاری از آثار پیشین در دسترس نیستند.
اثرگذاری فردوسی بر ادبیات ایران و جهان
فردوسی در شاهنامه فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند زده است؛ پیوندی که ادامهٔ فرهنگی چند هزار ساله را نشان میدهد و مرهون تلاش اوست. بدون شاهنامه، ادبیات فارسی بهسختی میتوانست رشد کند و در نبود فردوسی، بزرگان دیگری چون خیام، مولوی و حافظ نیز نمیتوانستند اندیشههای خود را پرورش دهند.
نزدیک به همهٔ آثار حماسی پس از فردوسی در ادب فارسی، تحت نفوذ شاهنامه هستند. شاید بتوان گفت حماسهسرایان سدههای پنجم و ششم هجری نیز از آثار پیش از فردوسی بهره بردهاند، اما تأثیر شاهنامه آشکارتر است. در انواع ادبی فارسی نیز میتوان اثرگذاری شاهنامه را مشاهده کرد. برای نمونه، سنایی نخستین کسی است که در شعر غنایی و عرفانی، از قهرمانان و داستانهای شاهنامه برای بیان مفاهیم حکمی و عرفانی بهره برد و پس از او، این نوع بهرهگیری در نظم و نثر گسترده شد.
در شعر عاشقانه نیز میتوان رد پای شاهنامه را دید، هرچند پراکنده؛ نمونههایی در آثار سعدی و قاآنی یافت میشود. بسیاری از شاعران فارسی از شاهنامه بهره بردهاند، از جمله قَطران تبریزی، ناصرخسرو، اَزرقی هِرَوی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری غزنوی، سنایی غزنوی، اَنوَری، سوزنی سمرقندی، امیر مُعِزّی نیشابوری، خاقانی، مولوی، امامی هروی، سعدی، اوحدی مراغهای، ابن یمین، عبید زاکانی، حافظ و جامی.
بازگشت به سبک شاعران بزرگی چون سعدی و حافظ، همراه با توجه به شاهنامه و فردوسی، در دورههای بعد نیز ادامه یافت. نمونهٔ آن شاهنامهٔ فتحعلی صباست که به تقلید از شاهنامه و درباره لشکرکشیهای فتحعلیشاه سروده شده است. توجه به شاهنامه در دورهٔ ملیگرایی نوین پس از مشروطه و برگزاری هزارهٔ فردوسی در سال ۱۳۱۳، و همچنین توجه خاورشناسان، بر اهمیت آن افزود. نمایشنامهها و سرودههای بسیاری نیز بر پایهٔ داستانهای شاهنامه خلق شدهاند و شاعرانی چون میرزاده عشقی، عارف قزوینی، محمدتقی بهار، محمدحسین شهریار، حسین مسرور و نوپردازانی مانند فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث، از فردوسی و شاهنامه بهره بردهاند.
پژوهشها و چاپهای مرتبط با فردوسی و شاهنامه
افزون بر اثرگذاری فردوسی در ادب پارسی، پژوهشها، ترجمهها و چاپهای فراوانی دربارهٔ او و شاهنامه در سراسر جهان انجام شده است. بر اساس کتابشناسی «فردوسی و شاهنامه» گردآوری ایرج افشار، تا سال ۱۳۸۵، بیش از پنج هزار نوشتار، گفتار، فصل، کتاب مستقل و مجموعه منتشر شده، شامل نسخههای دستنویس، چاپهای متن شاهنامه و گزیدهها، خلاصهها، آثار گردآوریشده بر پایهٔ شاهنامه، نمایشنامهها و برگردانهای یوسف و زلیخا میشود. این حجم گسترده پژوهش و انتشار نشاندهندهٔ اهمیت شاهنامه و جایگاه فردوسی در فرهنگ و ادب جهانی است.
دیدگاه مخالفان و موافقان شاهنامه
دربارهٔ گسترهٔ نفوذ شاهنامه در دو سده پس از مرگ فردوسی، دیدگاههای متفاوتی بیان شده است. برخی پژوهشگران بر این باورند که در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی، ناسازگاریهایی با شاهنامه آغاز شد که عمدتاً به سیاستهای ایرانستیزانهٔ دربار عباسی و مدارس نظامیه بازمیگردد. نویسندگانی مانند عبدالجلیل رازی قزوینی شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند و عطار نیشابوری خواندن آن را «بدعت و ضلالت» شمرده است. همچنین، برخی سرایندگان دیگر، از فرخی سیستانی تا انوری، به نقد فردوسی پرداختهاند. این نقدها احتمالاً برای خشنودسازی سردمداران زمانه بوده که نسبت به شاهنامه دیدی منفی داشتند.
بااینحال، در مناطق دورتر از بغداد، مانند شبهقارهٔ هند، سیستان، آذربایجان، اَران و آسیای صغیر، نویسندگان و شاعران از فردوسی یاد کرده و او را ستودهاند. نظامی عروضی در میانههای سدهٔ ششم هجری نخستین زندگینامهٔ فردوسی را نوشت و بخشهایی از شاهنامه نیز در شام به عربی ترجمه شد. سعدی نیز بارها از نام قهرمانان شاهنامه یاد کرده و حتی بیتی از آن را واژهبهواژه در بوستان آورده است، کاری که در اصطلاح ادبی به آن «تضمین» گفته میشود:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
نقد دیدگاههای ملیگرایانه
در نقد این رویکرد، برخی پژوهشگران میگویند ملیگرایی نوین میکوشد عرب و ایرانی را دشمن یکدیگر معرفی کند، اما نباید در این زمینه زیادهروی کرد. حتی ادعای مخالفت ایرانیان در چارچوب پذیرش مذهب تشیع نیز درست نیست، چراکه در آن روزگار، بیشتر مردم به مذهب تسنن گرایش داشتند
شاهنامهخوانی در دربارها و جامعه
خالقی مطلق معتقد است که نشانههای تحریم شاهنامه در قلمرو غزنویان وجود دارد، اما در مناطق خارج از آن گستره، شاهنامه بهسرعت شهرت یافت. او داستانی نقل میکند که نظامی عروضی از امیر معزی آورده است: امیر معزی شنیده که وزیر محمود در راه بازگشت از هند، بیتی از شاهنامه خوانده و محمود از آن به شور آمده است. اگر این خبر درست باشد، کهنترین یادکرد از شاهنامه محسوب میشود، هرچند در متن شاهنامه نشانهای از این بیت دیده نمیشود.
سپس خالقی مطلق داستان رویارویی محمود و مجدالدولهٔ دیلمی در سال ۴۲۰ ه.ق را ذکر میکند، جایی که مجدالدوله به دلیل خواندن شاهنامه توسط محمود سرزنش شد. بااینحال، روشن نیست این گزارش به کدام نسخهٔ شاهنامه اشاره دارد. این گزارشها، همراه با نمونههای دیگر، نشاندهندهٔ آیین شاهنامهخوانی در میان فرمانروایان است.
سال و مکان | رویداد | منبع |
---|---|---|
دربار ابودلف شیبانی در نخجوان | شاهنامهخوانی انجام میشد | اسدی توسی |
فتح غزنه، ۵۴۵ ه.ق | علاءالدین غوری بیتهای ستایش محمود در شاهنامه را میخواند | نظامی عروضی |
ژاپن | بازرگانی ایرانی به درخواست راهبی بودایی رباعی و بیتی از شاهنامه نوشت | منابع سفرنامهای و ادبی |
اهمیت و اثرگذاری شاهنامه
از دیگر نمونهها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ضیاءالدین بن اثیر در کتاب خود شاهنامه را رساترین اثر در زبان پارسی میداند.
- شاهنامه در سدهٔ پنجم هجری به سرعت پس از سرایش در سراسر ایران نامدار شد و شهرت آن از مرزهای ایران فراتر رفت.
- اشارههای مکرر سرایندگان به بیتهای شاهنامه نشاندهندهٔ نفوذ و محبوبیت آن در ادبیات و فرهنگ ایرانی است.
نقد فردوسی و شاهنامه
صلاحالدین صفّادی (وفات ۷۶۴ ه.ق) در کتاب نصرة الثائر علی المثال السائر به نقد سخنان ضیاءالدین بن اثیر دربارهٔ فردوسی و شاهنامه پرداخته است. او بر این باور است که ابن اثیر به شعوبیان گرایش داشته و مقایسهٔ شعر پارسی با شعر عربی از دید او نادرست است. صفّادی میگوید که در میان عربزبانان نیز کسانی بودهاند که کتابهای سترگ را به نظم درآوردهاند، اما این بدان معنا نیست که شعر پارسی برابر با شعر عربی باشد.
محمد شبانکارهای در مجمَع الأنساب (۷۳۸ ه.ق) فردوسی را «جامع علوم عقلی و نقلی» میداند، اما او را به دلیل شیعه بودن سرزنش میکند و این را یکی از دلایل نارضایتی سلطان محمود نسبت به فردوسی میشمارد. همچنین، آشوب هندی (وفات ۱۱۹۹ ه.ق) در مثنوی فتوحات شام، بهخاطر قومیتگرایی، به فردوسی و شاهنامه دشنام فراوان داده است.
دشمنان و منتقدان فردوسی و شاهنامه
خالقی مطلق معتقد است که نقدهای درباری و کنایههای برخی سرایندگان مانند امیر معزی بیشتر برای خوشامد ستودگان بوده است و دشمنان واقعی فردوسی و شاهنامه کسانی بودند که:
دسته | نمونهها |
---|---|
فقیهان مخالف | مذکّر کرّکانی |
دشمنان زبان پارسی | احمد بن حسن میمندی |
شاعران معترض به سرایش داستانهای کهن | سرایندهٔ یوسف و زلیخا، ربیع سرایندهٔ علینامه |
بدگویان زشت و شدید | آشوب هندی، یک شاعر معاصر |
نکات مهم دربارهٔ نقدها
بسیاری از انتقادها بهخاطر سیاستهای دربار و تحکیم موقعیت سیاسی بوده است.
خالقی مطلق بدترین نقدها را از سوی آشوب هندی و یک شاعر روزگار کنونی میداند.
نویسندهٔ خلاصة الأفکار پاسخ آشوب هندی را «جرأت قبیح و وقاحت صریح» توصیف میکند.
برخی منتقدان، با وجود بهره بردن از شاهنامه، به فردوسی خرده گرفتهاند، اما این نقدها نشان از اهمیت و تأثیر شاهنامه در ادبیات دارد.
نقد خاورشناسان و دیدگاه ادوارد براون
ادوارد براون با فردوسی و شاهنامه میانهٔ خوبی نداشت. او در بررسی خود بیان میکند:
- در نامداری فردوسی و شاهنامهٔ او تردیدی نیست.
- شاهنامه توان برابری با معلقات عربی را ندارد.
- شاهنامه در برابر سرودههای حکمی و غنایی فارسی، تهی از زیبایی و ذوق هنری است.
- وزن شاهنامه یکنواخت و تشبیههای آن مشابه و یکنواخت هستند.
نقد خاورشناسان و دیدگاه ادوارد براون
ادوارد براون با فردوسی و شاهنامه میانهٔ خوبی نداشت. او در بررسی خود بیان میکند:
- در نامداری فردوسی و شاهنامهٔ او تردیدی نیست.
- شاهنامه توان برابری با معلقات عربی را ندارد.
- شاهنامه در برابر سرودههای حکمی و غنایی فارسی، تهی از زیبایی و ذوق هنری است.
- وزن شاهنامه یکنواخت و تشبیههای آن مشابه و یکنواخت هستند.
- شاهنامه در ترجمه شکوه خود را از دست میدهد.
براون سه دلیل اصلی ستودن شاهنامه توسط خاورشناسان را بیان کرده است:
- ارزش پژوهشهای لغوی شاهنامه
- ستایش آثار نژاد آریایی در برابر نژاد سامی از دیدگاه روح هِلِنیستی
جذابیت داستانهای شاهنامه از منظر دانش اساطیری و افسانههای ملی
پژوهش و فردوسیپژوهی
جلال خالقی مطلق بازنگرانهترین ویرایش شاهنامه را همراه با یادداشتها و پژوهشهای فراوان ارائه کرده است. شاهنامهٔ ویراستهٔ خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیده است.
در سدههای اخیر پژوهشهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام شده است. پژوهشگران برجسته ایرانی در این زمینه عبارتاند از:
- سیدحسن تقیزاده
- ملکالشعرا بهار
- محمد قزوینی
- مجتبی مینوی
- محمدامین ریاحی
- محمدعلی اسلامی ندوشن
- شاهرخ مسکوب
نشستها و همایشها
برگزاری نشستها و همایشها دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در ایران و جهان ادامه دارد، از جمله:
نشست فردوسیپژوهی در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با همکاری سرای اهل قلم و بنیاد فردوسی
نشست «عصری با فردوسی» در ایتالیا
برخی کتابهای پژوهشی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه
کتاب / اثر | نویسنده / ویراستار | توضیحات |
---|---|---|
نامهٔ باستان (۹ جلد) | جلالالدین کزّازی | بررسی تاریخی و پژوهشی شاهنامه |
تصحیح شاهنامه | جلال خالقی مطلق با همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی | ویرایش متن شاهنامه |
تصحیح جلد هفتم نسخهٔ فلورانس شاهنامه | عزیزالله جوینی | پژوهش نسخههای کهن شاهنامه |
ویرایش شاهنامه | فریدون جُنِیدی (۵ جلد) | ویرایش علمی و پژوهشی |
حماسه در رمز و راز ملی | محمد مختاری | بررسی شاهنامه در بستر فرهنگی و ملی |
کتابشناسی فردوسی و شاهنامه | ایرج افشار | گردآوری همه پژوهشها و منابع تا سال ۱۳۸۵ |
جایگاه جهانی فردوسی
نام و آوازهٔ فردوسی در سراسر جهان شناخته شده و ستوده میشود. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است و یکی از آثار برجستهٔ ادبیات جهانی محسوب میشود.
تندیسهای فردوسی
تندیسهای متعددی از فردوسی ساخته شدهاند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
محل / مکان | هنرمند / یادداشت | توضیحات |
---|---|---|
میدان فردوسی تهران | ابوالحسن صدیقی | پردهبرداری در پنجم مهر ۱۳۵۰ |
آرامگاه فردوسی در توس | ابوالحسن صدیقی | تندیس اصلی کنار آرامگاه |
میدان فردوسی رم (ایتالیا) | ابوالحسن صدیقی | نمایانگر جایگاه فردوسی در جهان |
دانشگاه فردوسی مشهد | — | یادبود علمی و فرهنگی |
دانشگاه تهران (اهدایی پارسیان هند) | — | یادبود فرهنگی |
سیستان (تندیس رخش) | — | مرتبط با شاهنامه |
دوشنبه، تاجیکستان | — | نمادی از ارتباط فرهنگی فارسیزبانان |
بزرگداشت و گرامیداشت فردوسی
هزارهٔ فردوسی (۱۳۱۳)
مجموعهای از آیینها به مناسبت هزارمین سال زایش فردوسی در تهران، توس و دیگر شهرهای ایران.
کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی: ۴۰ ایرانشناس از ۱۷ کشور و ۴۰ دانشمند و ادیب ایرانی شرکت داشتند.
سخنرانیها و مقالات در تالار دارالفنون تهران ارائه شد و بخشی از آنها در کتاب هزارهٔ فردوسی منتشر شد.
مراسم همزمان در شهرهای مختلف ایران شامل اجرای شعر، نمایش داستانهای شاهنامه، و نامگذاری خیابانها و مدارس به نام فردوسی بود.
آرامگاه فردوسی
پس از پایان کنگره، شرکتکنندگان به مشهد سفر کردند و بنای آرامگاه فردوسی در توس با حضور رضاشاه افتتاح شد.
بزرگداشت بینالمللی فردوسی
مراسمی در شهرهایی چون پاریس، لندن، رم، مسکو و برلین برگزار شد و آیینهای جهانی هزارهٔ شاهنامه اجرا شد.
تاریخ و نمادهای یادبود فردوسی
روز ۲۵ اردیبهشت به نام «روز بزرگداشت فردوسی» نامگذاری شده است.
هر سال در این روز و در هفتهٔ پایانی اردیبهشت، آیینها و سخنرانیهایی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه برگزار میشود.
ضرب مدال فردوسی به مناسبت هزارهٔ فردوسی (۱۳۱۳)، چاپ تمبر در نخستین جشن توس (۱۳۵۴)، و طراحی قلم فردوسی همزمان با هزارهٔ پایان سرایش شاهنامه (۱۳۸۹).
نهادهای مرتبط با فردوسی و شاهنامه
بنیادها و مؤسسات رسمی
نخستین نهاد رسمی برای پژوهشهای مرتبط با شاهنامهپژوهی در ایران، بنیاد شاهنامهٔ فردوسی بود که در سال ۱۳۵۰ و در دوران محمدرضا پهلوی، وابسته به وزارت فرهنگ و هنر، راهاندازی شد.
پس از انقلاب ایران، در سال ۱۳۵۷ این بنیاد با یازده مؤسسهٔ فرهنگی دیگر در «مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی» ادغام شد و نام کنونی آن پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است.
نهاد | سال تأسیس | نوع نهاد | شرح فعالیتها |
---|---|---|---|
بنیاد شاهنامهٔ فردوسی | ۱۳۵۰ | رسمی / دولتی | پژوهش در حوزه شاهنامه و فرهنگ ایران |
بنیاد فردوسی | ۱۳۸۴ | سازمان مردمنهاد | ثبت و گرامیداشت رویدادهای مرتبط با شاهنامه، فعالیتهای فرهنگی، دفاتر در تهران و مشهد |
مؤسسهٔ فردوسی (تیرانا، آلبانی) | ۱۳۸۹ | دانشگاهی | آموزش زبان فارسی و ایرانشناسی، ادای احترام به هزارهٔ شاهنامه |
دستاوردهای بنیاد فردوسی
ثبت هزارهٔ پایان سرایش شاهنامه در فهرست مفاخر و رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری سال ۲۰۱۰–۲۰۱۱ م سازمان یونسکو.
این ثبت، نخستین ثبت بر پایهٔ سال خورشیدی در یونسکو بوده است.
پیشنهاد بنیاد فردوسی برای ثبت هزارهٔ سرایش شاهنامه در سی و پنجمین کنفرانس عمومی یونسکو با اقبال ۱۹۲ کشور عضو مواجه شد.
فعالیتهای مؤسسهٔ فردوسی در آلبانی
راهاندازی در تیرانا در سطح دانشگاهی به منظور توسعه مطالعات ایرانشناسی و زبان فارسی.
اقدامی نمادین در ادامهٔ گسترش مناسبات فرهنگی میان ایران و آلبانی و ادای احترام به هزارهٔ شاهنامهٔ فردوسی.
منابع دربارهٔ فردوسی و زندگی او
منابع دربارهٔ فردوسی و زندگی او را میتوان در چند دسته تقسیمبندی کرد. یکی از مهمترین این دستهها، پیشگفتارهای شاهنامه است. تاکنون چهار پیشگفتار کهن و مهم از شاهنامه شناسایی شده است که در آغاز نسخههای دستنویس آمدهاند و هر یک نقش مهمی در شناخت منابع فردوسی و روایت زندگی او دارند.
نام پیشگفتار | سال نگارش | توضیحات | جایگاه و اهمیت |
---|---|---|---|
پیشگفتار شاهنامهٔ ابومنصوری | ۳۴۶ ه.ق | گردآوری به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق و بهدست ابومنصور معمری | کهنترین پیشگفتار، معرفی منابع فردوسی و رد افسانههای بعدی |
پیشگفتار دستنویس فلورانس | ۶۱۴ ه.ق | دومین پیشگفتار از نظر کهنبودن، با افتادگیهای بسیار | نگهداری در کتابخانهٔ ملی فلورانس؛ نسخه کامل در موزهٔ توپقایسرا استانبول |
سومین پیشگفتار کهن شاهنامه | حدود سدهٔ هشتم ه.ق | «مقدمهٔ اوسط»؛ درهمآمیختگی از پیشگفتارهای پیشین و پسین، اصالت محدود | تنها یک دستنویس در ایران موجود است و ارزش تاریخی متوسط دارد |
پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری | ۸۲۹ ه.ق | به فرمان بایسنقر میرزا؛ ویرایش و تدوین مفصل | نامدارترین پیشگفتار، شامل افسانههای فراوان دربارهٔ فردوسی و گردآوری منابع پیشین |
ویژگیها و اهمیت پیشگفتارها
این پیشگفتارها منابع اصلی برای شناخت زندگی و آثار فردوسی هستند.
پیشگفتار ابومنصوری و بایسنقری در شناخت منابع سرایش شاهنامه و جلوگیری از افسانهپردازیهای نادرست نقش مهمی دارند.
پیشگفتار بایسنقری، با جمعآوری مطالب پیشین و افزودن روایتهای داستانی، به شکلدهی تصویر تاریخی و ادبی فردوسی کمک کرده است.
دستنویس فلورانس، هرچند ناقص، قدیمیترین نسخهٔ معتبر از شاهنامه بهشمار میآید و پژوهشگران برای بررسی متون اصلی از آن بهره میبرند.
منابع تاریخی دربارهٔ سامانیان و غزنویان
کتابهای تاریخ را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
- تاریخهای عمومی و مرتبط با سامانیان و غزنویان
- کتابهایی که دربارهٔ فردوسی و شاهنامه دانستههایی ارائه میدهند
در ادامه، مهمترین آثار تاریخی دربارهٔ سامانیان و غزنویان ارائه شده است:
نام کتاب | نویسنده | سال وفات نویسنده / تاریخ نگارش | توضیحات |
---|---|---|---|
مروجالذهب | علی بن حسین مسعودی | وفات ۳۴۶ ه.ق (بازنگری ۳۳۶ ه.ق) | دانشنامهای تاریخی دربارهٔ جغرافیا، فرهنگ، رویدادها و گاهشماری؛ دارای نگرش فلسفی و اخلاقی |
تاریخ سنی ملوکالارض و الانبیاء | حمزه اصفهانی | وفات ۳۶۰ ه.ق | پوشش فرمانروایی سامانیان تا عبدالملک یکم، اخبار حکمرانان خراسان و طبرستان، تاریخ تطبیقی ملتها |
التاریخ فی اخبار ولاة خراسان | ابوعلی سلمی | وفات ۳۵۰ ه.ق | یکی از تاریخهای بنام سامانی به عربی؛ متأسفانه از میان رفته، گردیزی از آن بهره برده است |
تاریخ بلعمی | ابوعلی بلعمی | وفات ۳۶۳ ه.ق | خلاصهای از تاریخ طبری، دارای ارزش ادبی و تاریخی |
مفاتیحالعلوم | ابوعبدالله خوارزمی | میان ۳۷۲ تا ۳۷۶ ه.ق | اطلاعات ارزشمند دربارهٔ دیوانسالاری سامانی، نمونهای از روشمند و فلسفی بودن تاریخنگاری |
آثارالباقیه | بیرونی | ۳۹۰ یا ۳۹۱ ه.ق | اطلاعات دربارهٔ اوضاع مذهبی سامانیان و غزنویان، تاریخ تطبیقی فرهنگی و دینی |
تجارب الامم | ابن مسکویه | وفات ۴۲۱ ه.ق | استفاده از اسناد بایگانی دولتی، گزارش مفصل رخدادهای روزگار خود، منبع برای ابن اثیر |
زینالاخبار | گردیزی | ۴۴۲ یا ۴۴۳ ه.ق | آگاهی از سامانیان تا مودود غزنوی، سنجش تطبیقی گاهشماریها و فرهنگهای بیگانه |
مجمل التواریخ | ناشناس | پیرامون ۵۲۰ ه.ق | دانستههای اندک اما سودمند دربارهٔ سامانیان و غزنویان |
المنتظم فی تاریخ الملوک والامم | ابن جوزی | وفات ۵۹۲ ه.ق | اطلاعات از آغاز تا سال ۵۷۴ ه.ق دربارهٔ سامانیان و غزنویان، سودمند برای بررسی اوضاع اجتماعی و فرهنگی |
اخبار الدول المنقطة | ابن ظافر ازدی | وفات ۶۱۳ یا ۶۲۳ ه.ق | تاریخ جامع دودمانهای فراوان جهان اسلام، آگاهیهای منحصربهفرد دربارهٔ ایران و سامانیان |
الکامل فی التاریخ | ابن اثیر | پایانیافته به ۶۲۸ ه.ق | گزارش مفصل از روزگار سامانیان تا مرگ ابوعلی چغانی، بهرهگیری از آثار پیشین |
جوامع الحکایات | محمد عوفی | پیرامون ۶۳۰ ه.ق | اطلاعات ادبی و تاریخی دربارهٔ سامانیان و غزنویان، آموزش دیوانسالاری |
منابع تاریخی محلی، دیوانی و جغرافیایی
کتابهای تاریخی دربارهٔ دوران سامانیان و غزنویان را میتوان در سه دسته مهم تقسیم کرد:
- تاریخهای محلی: بیان رویدادهای منطقهای و محلی
- تاریخهای دیوانی: گزارشهای مرتبط با دربار و دیوانسالاری
- جغرافیای تاریخی: شناخت جغرافیا و اوضاع مناطق مختلف
جدول منابع تاریخی
دسته | نام کتاب | نویسنده | تاریخ / وفات | توضیحات |
---|---|---|---|---|
تاریخ محلی | تاریخ بخارا | نرشخی | وفات ۳۴۸ ه.ق | رویدادهای دوران سامانیان تا سال نگارش، بهویژه نیمهٔ نخست فرمانروایی سامانیان |
تاریخ محلی | تاریخ سیستان | ناشناس | پیرامون ۴۴۵ ه.ق | روابط سامانیان و صفاریان، دانستههای مهم تاریخی |
تاریخ محلی | تاریخ طبرستان | ابن اسفندیار | وفات پس از ۶۱۳ ه.ق | رویدادهای باوندیان، ترجمه عربی نامهٔ تنسر به فارسی، حفظ ادب پهلوی |
تاریخ دیوانی | تاریخ یمینی | ابونصر محمد عتبی | وفات میان ۴۱۳ تا ۴۳۱ ه.ق | تاریخ روزگار غزنویان، بیطرفی نسبی نویسنده، منبع معتبر برای ابن اثیر |
تاریخ دیوانی | تاریخ بیهقی | ابوالفضل بیهقی | وفات پیرامون ۴۷۰ ه.ق | دانستههای ارزشمند دربارهٔ سامانیان و غزنویان، سرپرست دبیران غزنوی، منابع قابل اعتماد |
جغرافیای تاریخی | المسالک و الممالک | ابن خرداده | نامعلوم | کتاب ارزشمند جغرافیای عمومی اسلامی |
جغرافیای تاریخی | حدود العالم | ناشناس | نامعلوم | دانستههای مفصل از خراسان و فرارود |
جغرافیای تاریخی | المسالک و الممالک | جیهانی | نامعلوم | یکی از نخستین کتابهای جغرافیای عمومی جهان اسلام |
جغرافیای تاریخی | احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم | مقدسی | نامعلوم | جغرافیای عمومی کشورهای اسلامی، از فلسطین تا نزدیکیهای سند، بدون سفر به مراکش و اسپانیا |
منابع تاریخی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه
منابع تاریخی و تذکرهای دربارهٔ فردوسی و شاهنامه را میتوان بر اساس دورههای زمانی و نوع استفاده از منابع پیشین، به چند گروه اصلی تقسیم کرد:
۱. منابع اولیه و میانه
این منابع شامل کهنترین یادکردها و شرحهای اولیه دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند:
تاریخ سیستان (پیرامون ۴۴۵ ه.ق): کهنترین یاد فردوسی در کتابهای تاریخ. نویسنده به درستی به سرایش شاهنامه پیش از محمود اشاره کرده است.
شهریارنامه (۴۹۲–۵۰۸ ه.ق): نخستین منبعی که از هجونامه یاد شده است.
مجمل التواریخ (۵۲۰ ه.ق): هفت بار از فردوسی و یک بار از شاهنامه سخن به میان آمده است.
چهارمقاله نظامی عروضی (پیرامون ۵۵۰ ه.ق): شرحی دربارهٔ فردوسی، رویارویی او با محمود، رویدادهای پس از مرگش و ارزش ادبی شاهنامه.
تاریخ طبرستان (۶۱۳ ه.ق) ابن اسفندیار: شرح چهارمقاله دربارهٔ فردوسی را آورده است.
لبابالالباب (۶۱۷–۶۲۵ ه.ق): شمار بیتهای شاهنامه، سبک فردوسی و برخی قصیدههای او را ذکر کرده است.
۲. منابع کلاسیک و تذکرهای
این منابع بیشتر از پیشگفتارهای شاهنامه و منابع پیشین بهره بردهاند:
منبع | سال نگارش | نکات مهم |
---|---|---|
الکامل فی التاریخ (ابن اثیر) | پایان ۶۲۸ ه.ق | داستان مجدالدوله دیلمی و شاهنامه خواندن او |
آثارالبلاد و اخبارالعباد (زکریای قزوینی) | پیش از ۶۸۲ ه.ق | شرح فردوسی با بهره از پیشگفتارهای پیشین و چهارمقاله |
تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) | ۷۳۰ ه.ق | یادکردهای متعدد از فردوسی و اشاره به منابع مختلف |
مجمل فصیحی (۸۴۵ ه.ق) | ۸۴۵ ه.ق | خلاصه پیشگفتار بایسنقری، ارزش پژوهشی محدود |
تذکرة الشعراء (دولتشاه سمرقندی) | ۸۹۲ ه.ق | بهرهگیری از چهارمقاله و پیشگفتار بایسنقری |
بهارستان (جامی) | ۸۹۲ ه.ق | بهره از چهارمقاله و پیشگفتار بایسنقری، رد انتساب یوسف و زلیخا به فردوسی |
بدایع الوقایع (زینالدین واصفی هروی) | ۹۱۸–۹۵۸ ه.ق | استفاده از چهارمقاله و پیشگفتار بایسنقری |
حبیبالسیر (خواند میر) | ۹۲۷ ه.ق | شرح زندگی فردوسی، نقد شعر، و داستان مجدالدولهٔ دیلمی |
هفت اقلیم (امین احمد رازی) | ۹۹۶–۱۰۰۲ ه.ق | بهره از لبابالالباب، پیشگفتار بایسنقری و چهارمقاله |
مجالسالمؤمنین (قاضی نورالله شوشتری) | ۹۹۸–۱۰۱۰ ه.ق | نخستین منبع با روایتهای گونهگون از فردوسی |
عرفاتالعاشقین | ۱۰۲۲–۱۰۲۴ ه.ق | بهره از لبابالالباب، تذکرة الشعراء و پیشگفتار بایسنقری |
تذکره آتشکده (آذر بیگدلی) | ۱۱۷۴–۱۱۹۳ ه.ق | تمامی افسانهها از منابع پیشین |
مجمعالفصحاء و ریاض العارفین (رضاقلیخان هدایت) | ۱۲۶۰–۱۲۸۴ ه.ق | ستایش فردوسی، بهره از منابع کلاسیک و اشعار منسوب |
۳. نکات کلیدی دربارهٔ منابع
بیشتر منابع بعدی از چهارمقاله و پیشگفتار بایسنقری استفاده کردهاند.
این منابع، ترکیبی از یادکرد تاریخی، افسانههای زندگی فردوسی، نقد ادبی شاهنامه و شعرهای منسوب به او هستند.
برخی منابع مانند مجمل فصیحی و بهارستان نوآوری کمی دارند و بیشتر تکرار یا خلاصه منابع پیشیناند.
نمایش تبلیغات شما در تمام صفحات داخلی وبسایت به همراه دریافت لینک فالو برای بهبود سئو سایت تان. برای مشاوره و رزرو روی لینک زیر کلیک کنید